نقد و بررسی رمان شوهر آهو خانم- فایل ۲۷ |
برخی از صاحبنظران برای پی بردن به درونمایه یک داستان، رهنمود ها و دستور العملهایی ارائه داده اند :
-
- «گاه دقت در حوادث ، به خصوص حادثه اصلی آن ، خواننده را به راحتی متوجه درونمایه می کند یعنی ، خواننده از درگیری اصلی داستان ،متوجه بسیاری از مسائل می شود ، از جمله اینکه نویسنده چه قصدی از نوشتن داستان داشته است .» (عابدی،۱۳۷۷: ۳۶)
-
- «در مواردی نیز عنوان داستان سرنخ خوبی به ما می دهد تا درونمایه داستان را پیدا کنیم.» (پرین،۱۳۶۲: ۶۸)
۳-شخصیت داستانی ، نیز یکی از عناصر منتقل کننده درونمایه داستان است .« بنابراین در غالب اوقات می توانیم مضمون یا درونمایه هر اثری را از طریق تفسیر و تعبیر شخصیت اصلی هر داستان تشخیص بدهیم .» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۱۷۹)«وقتی شخصیتی در طول داستان تغییر می کند و متحول می شود این تغییر و تحول می تواند راهی برای پی بردن به درونمایه داستان باشد . » (کلارک،۱۳۷۸: ۱۹۶)
با توجه به آنچه در بالا براساس نظریات متخصصان فن آورده شد، با بررسی شخصیت سید میران که بیشترین تغییر و تحول را در داستان از سر گذرانده است می توان به درونمایه شوهر آهو خانم پی برد.یکی از درونمایه های اصلی شوهر آهوخانم، نمایش شخصیت سید میران است .
در رمان شوهر آهوخانم ، درونمایه اصلی و فرعی داستان به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان می شود :
به صورت مستقیم ،توسط نویسنده :
-
- انسان وقتی که ردای انسانیت بر دوشش سنگینی می کند ، کشته شهوات و خود خواهی های خویش است . حتی به قیمت فداکردن فرزندانش .
-
- طینت او و شوهر و وضع معمول قوانین و اخلاق اجتماع هر سه دست به دست هم داده بود تا زنی رنج بکشد و مادام العمر به کشیدن این بار طاقت فرسا محکوم باشد .
-
- از زنان یا حتی دختران جوان هیچ عرف و عادت و قانون یا نظم اجتماعی محکمی حمایت نمی کرد، ازدواج قماری بود که غالباً با دغلبازی شروع و با نقص اصول و عهد شکنی پایان می یافت .
از طریق گفتگوی شخصیت های داستان :
« حاجیه در همانحال که کمک میکرد تا آهو کت خون آلودش را بیرون آورد باز با اشاره گفت :
- این خانم با این چوب شوهر بزن بزن .
ابروهای ارمنی بالا رفت :
- په ! خایلی بد ، خایلی بد !
- حاجیه گفت : مادام مسلمان خیلی بد. شوهر این خانم دوزن گرفت (دوانگشت خود را نشان داد.)
تعجب ارمنی بیشتر شد :
- په ! شما راست گفت ؟ من حالا ندانست . پس آن دگر کجا رفت ؟
- حاجیه که ظاهراً دیلماج جمع شده بود به سمت مقابل حیاط اشاره کرد :
آن دگر آن جا در اتاق خودش. مادام ، ما می گوییم تنبان مرد که دو تا شد به فکر زن نو می افتد .
مادام هنگامی که می رفت برود تأکید کرد در وقتی که خود مرد در خانه هست برای موضوع آسیابان به آن جا خواهد آمد و همچنین به او خو اهد گفت که این دوزن گرفتن در اسلام خیلی بد رسمی است ، و از آن بدتر کتک زدن زن » .
درونمایه که در اصل فکر اصلی در هر اثر ادبی است ،هماهنگ کننده موضوع با شخصیت ،صحنه و دیگر عناصر داستان است و سمت و سوی فکری و ادراکی نویسنده را نشان می دهد ، به این مفهوم ، درونمایه به معنای کل اثر است، یعنی فکر یا مجموعه افکاری که موضوع اساسی مورد نظر نویسنده را در داستان تحکیم می کند.
اندیشه و پیام اصلی داستان : نکوهش آیین زشت چند همسری و قوانین نادرست جامعه،نکوهش موازین نادرست اخلاقی و آداب و رسوم خانواده های ایرانی.
۷-۷-لحن در شوهر آهوخانم:
لحن ، طرز برخورد نویسنده با شخصیت های داستان و تلقی او از جهان اطراف خود است. (اسحاقیان،۱۳۸۵: ۱۷)
برای نمونه به چند مورد اشاره می شود :
۱- «بهرام چادر مادر را عمامه می کرد به سر می گذاشت ، عبای زری قدیمی پدر را روی دوش می انداخت، روضه خوان می شد و به منبر می رفت . و چون از صدای گیرنده صاف و رسائی نیز بهره مند بود کاری می کرد که تمام همسایگان خانه آن جا به تماشا گرد می آمدند . بچّه ها با اداهای مسخره پا منبری می کردند، دروغی می گریستند ، راستی می خندیدند، می زدند و می رقصیدند، می خواهند و هورا می کشیدند و از این بزن و بکوب و سروصدا که هیچ امر و نهی و بند و باری نمی شناخت اتاق را روی سر میگرفتند . آیا آن دو جغد نر و ماده شوم هم در اتاق سوت و کور خود به این اندازه خوش بودند؟ مسلم بود که تنبلی و سکوت و همیشه در یک جا لم دادن ، چیزی جز کسالت و رخوت در دنبال نداشت . حال آن که آهو همیشه زنده و در جنب و جوش زندگی بود هرگز از کار وکوشش در راه بچّه هایش آرام نمی گرفت . آری ، این بچه ها در زندگی او نقش بزرگی بازی می کردند .» (افغانی ، ۱۳۴۵ : ۵۰۱ )
۲- «پسر فتح الله ترکه ، میراب محل، دیوانه شده بود و سید میران عاشق ، و بر هیچ کدام ایرادی نبود، البته تصوّر مردم از کار او به این روشنی نبود. آن ها همای بیگانه را مقصر می دانستند، می گفتند چیز بخوردش داده است و برجنس زن لعنت می فرستادند. رفتار او با آهو اگر چه جفا کارانه و خشن بود، لیکن بیش از یک رو نداشت . مقایسه این مرد با کسانی که از محیط عوامل انسانی جز همان لاک خود پرستی که با سر در آن فرو رفته اند چیزی را نمی بینند اشتباهی است که کمتر عقل و احساس درستی آنرا می بخشد . از جهات کلی که بگیریم او همان سید میران سرابی شش سال پیش بود با فرق این که دیگر نه آن حواس جمعی و تمرکز فکر را داشت که به ضبط و ربط کارهای صنف برسد و نه آن نیروی تک و دو را که به وضع خودش. به قول یکی از همسایه ها ، مثل مرغ کرچ، اگر برحسب ضرورتی از خانه بیرون می رفت طولی نمی کشید که فوراً بر می گشت . چنین می نمود که ریه های او جز در اطاق پنجدری آنهم در کنار هما و نه جنبنده ای دیگر ، قادر به دم و بازدم نبود . » (همان : ۷۸۷)
«لحن، آهنگ بیان نویسنده است و می تواند صورت های گوناگونی به خود بگیرد، خنده دار، گریه آور ، جلف، جدی و طنز آمیز باشد.» (میرصادقی،۱۳۷۶: ۵۲۱)
حب و بغض نویسنده در قبال شخصیت ها از رهگذر لحن ممکن می شود : (اسحاقیان،۱۳۸۵:۱۷)
«غمگساری بی گفتگویی چهره ساده و مهربان او را پوشانده بود . کلمه شوهرم با غریزه ای چنان شور انگیز و آهنگی چنان شیرین از سینه سوزان او بیرون آمده بود که قلب تیره سیّد را بی اختیار لرزاند. آیا برای او این یک تسکین عمیق و حقیقی نبود ؟ آیا این زن که یک بار با تلخترین سرشکستگی های ممکن تا لب پرتگاه جدائی رانده شده و دوباره خود به خود بازگشته بود همدل و همراز اوّل و آخر او نبود ؟ زن سلیم النّفس و بردباری که یک همجنس عشوه گر حقّش را به زور و با شیوه های فریبکارانه غصب کرده بود . » ( افغانی ، ۱۳۴۵ : ۶۷۲) .
لحن در گفتگو و طرز تفکر شخصیت ها، موقعیت ها، طنزها، نمادها و حتی نامگذاری بعضی از شخصیت ها رخ می نماید .(بیشاب،۱۳۸۳: ۲۰۸)
لحن گفتگو پر از نفرت ،قساوت قلب ، التماس آلود ، ترحم انگیز و غم انگیز و گریه آور است :
«ترا به شمایل جدّت پیغمبر، ترا به هر جه که در دنیا دوست داری و برایت عزیز است میران، بیشتر از این با من بد نکن ، بیشتر از این به من سرسنگین نباش ! (زانوها و کفشش را بوسید )
مرد که وقتش دیر شده بود و عرصه را برخود تنگ می دید ناگهان هر چه ملاحظه داشت از دست داد، با تکانی شدید پاها را از بغل او آزاد کرد و بر آشفت :
-چه می گوئی آهو؟ از جان من چه می خواهی ؟ نمی خواهمت ، از تو بیزارم . اگر زور است یا حسین ! اگر زور است بیا مرا ! بکش ! عشق و محبت حقنه کردنی نیست ، هر چه به خودم فشار آورم بلکه قلبم را با تو صاف کنم نشده است ، نمی شود !
-از من چه خطائی سرزده است ، هیزی یا دزدی ، که قلب تو را نا صاف کرده ام ؟ از من چه ناخدمتی دیده ای ؟ !
-نه هیزی کرده ای نه دزدی ، از تو بدم می آید ، همین مجبورم می کنی آنچه در دل دارم رک و راست بگویم. آهو، تنها بر سر بد آمدن نیست ، از تو خوف جانی دارم ، از تو وحشت می کنم ، مثل این که موی گرگ به تن داری هر وقت چشمم به چشمت می خورد مورمورم می شود . از بچّه هایم نه بریده ام و نه می توانم ببرم ، اما از آنها هم همین قدر که خون تو را در بدن دارند بیزارم . این حقیقت آن چیزی است که من احساس می کنم ، دلم از تو سیاه شده است . » ( افغانی ، ۱۳۴۵ : ۵۱۱ )
افکار آهو غم انگیز ، ملال آورد و ترحم انگیز است :
«جنایت آشکار را می دید امّا ذرات روحش آنرا قبول نمی کرد ، برای او باور نکردنی بود که عشق ، یعنی مسلّم ترین سعادت و حقّ طبیعی اش که آن هم دلبسته آن بود این چنین پوچ از آب درآید، مانند یک سکه گم شدنی و مثل تیکّه ای زمین بشود قابل انتقال به غیر باشد . در میدان حریف خود مانند کشتی گیری که در لحظه پیش از آغاز مسابقه خون دماغ بشود احساس ضعف و هراس می کرد. تغییر ناگهانی سید میران و رفتار عجیب او همچون رگبار شدیدی از تگرگ در فاصله زمانی ناچیزی همه شکوفه های شادی و یادبودهای شیرین زندگی اش را بر زمین ریخته بود…» (همان:۳۵۴)
نویسنده می تواند با بهره گیری از کلمات، عبارات ، جملات و حتی صنایع بدیعی و فنون بیان تأثیر عاطفی رویدادها و شخصیت ها را در خواننده در جهتی که خود مایل است افزایش دهد و با ایجاد لحن، علاقه یا همدردی خواننده را نسبت به این شخصیت و نفرت یا خشم او را نسبت شخصیت دیگر برانگیزد . (میرصادقی،۱۳۸۱: ۳۱)
« نقشه گرفتن باغ موریچی ، با اینکه شرایط اجاره اش قابل قبول بود با پیش آمدن این قضه عجالتأ در بوته تعویق افتاد. و دلیل آنکه سید میران به نظمّیه شکایت نکرد تنها اهمال او نبود . در پهلوان گشاده دل این داستان شاید به تصّور بعضیها یک ضعف و شاید به تصور بعضی دیگر یک قوّت اخلاقی بس عجیب وجود داشت که به هر حال در وی ریشه دار بود . » (افغانی ، ۱۳۴۵ : ۸۰۷ )
«دل آهو که خالی بود خالی تر شد. غم همچون سنگی که در چاه افتد در قلبش صدا کرد . بوم بد نهادی که بر بام خانه او منزل کرده بود اینک به شکل کرکس شومی بر دنده های او فرود می آمد تا همچنان که تاریکی روشنائی را میبلعد و خردخرد هضم می کند، دل و اندرون او را تیکّه تیکّه بیرون آورد و فرو بلعد »(همان : ۷۵۴)
«اندام خوش زن جوان در سایه بهشتی آن خلوتگاه ، مانند برفی که مهتاب بر آن بتابد جلوه ای خیالی داشت. گردن بلند و قومانند او ، شانه های گرد و سینه سفیدش با دوگوی برجسته و مطلقاً صاف و بلورین ، از چنان شکوه و لطف هیجان انگیزی برخوردار بود که گفتی آب و درخت و گل و همه آنچه که پنهان را آشکار، ثابت یا متحّرک ، در آن خوابگاه پریان هستی داشت در حالت وجد و سرور به جنبش در آمدند تا به زبان بی زبانی به آن الهه میوه ها و باغها خوش آمد بگویند . » (افغانی ، ۱۳۴۵ : ۷۰۷ )
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 11:26:00 ب.ظ ]
|