تالکوت پارسنز عامل ایجاد اتحاد و انسجام اجتماعی و ثبات و نظم را اعتماد می‌داند. به عقیده وی اعتماد، این باور را در افراد ایجاد می‌کند که دیگران به منظور دستیابی به یک موقعیت گروهی از منافع شخصی دست می کشند. “وی نظام منسجم را نظامی می‌داند که بتوان به عاملان آن در انجام وظایفشان اعتماد کرد که این امر خود به پایداری و نظم سیستم اجتماعی کمک می‌کند” (انعام،۱۳۸۰).

آنتونی گیدنز در تعریف اعتماد به فرهنگ آکسفورد استناد می‌کند و “اعتماد را به عنوان اطمینان یا اتکا به نوعی کیفیت، یا صفت و یا اطمینان به حقیقت عبارت یا گفته ای توصیف می‌کند. به اعتقاد وی اعتماد نوع خاصی از اطمینان است و چیزی یکسره متفاوت از آن نیست” (گیدنز،۱۳۸۴).

رونالد اینگلهارت در تعریف خود از اعتماد به جنبه قابلیت پیش‌بینی رفتار توجه داشته و عقیده دارد “اعتماد یا عدم اعتماد به تشکیل انتظارات در شرایط اطلاعاتی ناقص کمک می‌کند و اعتماد این انتظارات را در بر می‌گیرد که رفتار دیگری به طرز قابل پیش‌بینی دوستانه خواهد بود و در جهت مخالفت رفتار موذیانه یا غیرقابل اعتماد افراد، عدم اعتماد تلقی می‌شود” (اینگلهارت،۱۳۸۲).

نیکلاس لوهمان “اعتماد را به معنی مطمئن بودن درباره کنش های احتمالی دیگران در آینده تعریف می‌کند و عنوان می‌کند که اعتماد با مفهوم مخاطره و ریسک در ارتباط است. به اعتقاد لوهمان کارکرد اعتماد در نظام اجتماعی این است که عدم تعین اجتماعی را کاهش می‌دهد” (لوهمان،۱۰:۱۹۷۹ به نقل از امیر کافی،۱۳۷۴).

مارتون دویچ نیز معتقد است که اعتماد عبارت است از “انتظار وقوع رویداد، به طوری که این انتظارات منجر به رفتاری گردد که در صورت برآورده شدن انتظارات فرد، پیامدهای انگیزشی مثبتی در وی ایجاد کند و در غیر این صورت پیامدهای منفی در پی داشته باشد” (هنسلین،۱۹۶۸).

پیوتر زتومکا “اعتماد و اعتماد کردن را نوعی استراتژی مهم در مواجهه با شرایط نامعین و کنترل آینده می‌داند (زتومکا، ۱۳۸۶). جیمز کلمن اعتماد را وارد کردن عنصر خطر در کنش با دیگران دانسته و اعتماد را با مخاطره در ارتباط می‌داند” (کلمن،۱۹۶۰).

فرانسیس فوکویاما “اعتماد را به عنوان انتظاری که در یک جامعه از رفتار مقرراتی، مسئولانه و همیارانه‌ی بخشی از اعضای دیگر جامعه که بر هنجارهای مشترک عام مبتنی است، تعریف می‌کند” (فوکویاما،۱۳۷۹).

از نظر کلاوس افه “اعتماد به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می‌رود. وی همچنین اعتماد را فرضی شناختی می‌داند که کنشگران فردی یا جمعی/ گروهی در تعامل با دیگران به کار می بندند” (به نقل از تاجبخش،۱۳۸۴).

اریک اریکسون روانشناس مشهور در بعد روان شناختی، اعتماد بنیادی را مورد توجه قرار داده و به اعتقاد وی “اعتماد بنیادی، نگرشی است نسبت به خود و دنیای پیرامون که حاصل تجربیات شخصی در اوایل زندگی است” (گیدنز،۱۳۷۸).

دیوید جانسون معتقد است “اعتماد یک ویژگی شخصی ثابت و بلاتغییر نیست، بلکه جنبه ای از روابط است که پیوسته در حال تغییر بوده و برای ایجاد ارتباط، فرد باید بتواند فضایی آکنده از اعتماد را ایجاد کند که ترس از طرد شدن را کاهش و امید به پذیرش و حمایت و تأیید را افزایش دهد”(جانسون،۱۹۹۳).

در یک جمع بندی کلی اشتراکات‌ تعاریف فوق را می توان این‌ چنین‌ برشمرد: ۱- اعتماد در فرایند روابط اجتماعی بین افراد و سازمان های اجتماعی با همدیگر تبلور می‌یابد. ۲- اعتماد متضمن‌ نوعی‌ انتظار است‌. ۳- اعتماد در شرایط‌ و وضعیت‌ مخاطره‌آمیز وجود دارد. مفهوم عدم تعین اجتماعی، یعنی عدم پیش‌بینی رفتارها و امور نیز با مفهوم اعتماد توأم می‌باشد. ۴- حسن ظن فرد نسبت به سایر اعضای جامعه نیز عنصر کلیدی اعتماد محسوب می شود؛ چرا که با وجود عدم قطعیت ها و وجود خطر در روابط، افراد به خاطر حسن ظن و احساس مثبتی که به یکدیگر دارند به هم اعتماد می‌کنند. ۵- اعتماد واقعیتی‌ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ است‌. ۶- اعتماد خصلت‌ نسبی‌ و متغیر دارد یعنی‌ اینکه‌ در یک‌ جامعه‌ در دوره های‌ مختلف‌ تاریخی‌ تغییر می‌کند.

۲-۳-۲- اعتماد به عنوان نوعی رابطه

اولین پاسخ ‌به این سئوال از نظر زتومکا چنین است که اعتماد یک نوع ،رابطه ای کیفی است.اعتماد با آن که به طور اولیه یک انتظار و تعهد یک طرفه است،که همیشه در یک رابطه حاصل می شود،آن زمان که کنش اعتماد کردن،برانگیزنده تقابل به مثل است،اعتماد مبادله ای مستقیم است؛یعنی اینکه در برگشت دادن اعتماد دو جانبه،اعتماد حاصل می شود اما مبادله غیرمستفیم اعتماد زمانی است که،اعتماد یک جهت گیری انجام پذیرفته نسبت به دیگرانی است که کنش های آنان برای اعتماد کننده مهم هستند.اما این دیگران آگاهی خاصی از اعتماد و اعتماد کننده ندارند و فقط پاسخ نا غافلی است که فقط از طریق کنش هایی انجام می پذیرد که انتظارات اعتماد شونده به وسیله برآورده شدن نیازها و یا نایل شدن به اهداف خود بر آورده شود(عباس زاده،۱۳۸۴).

۲-۳-۳- اعتماد و همکاری

همکاری زمانی اتفاق می افتد که افراد در کنش با همدیگر به صورت جمعی،هدف مشترکی داشته باشند که به تنهایی و انفرادی به آن نمی توانند دسترسی پیدا کنند.در چنین شرایطی موفقیت هر فردی به کنش های انجام یافته توسط دیگران وابسته است،و این امر به طور معنی داری،عدم قطیت و مخاطره را افزایش می‌دهد. بنابرین اعتماد پیش شرطی برای همکاری بوده و نیز محصولی از یک همکاری موفقیت آمیز می‌باشد پس می توان گفت اعتماد محور اصلی همکاری است و یا به بیانی اعتماد اساس عاطفی برای همکاری است. به همان صورتی که اعتماد اساس همکاری است،تی اعتمادی از بین برنده همکاری است،اگر بی اعتمادی کامل باشد همکاری در بین عاملان آزاد شکست می‌خورد(آلدر و سوک،۲۰۰۲).

درزیر و بم این اعتماد متقابل بین فردی متقاطع،نوعی اعتماد عمومی هم وجود دارد که به وسیله هر یک از افراد در گروه همکاری کننده وجود دارد. بدین خاطر که موفقیت هر کدام از افراد به کمک همه وابسته است(امیر کافی ،۱۳۸۰).

۲-۳-۴- اعتماد به عنوان یک ویژگی شخصیتی

انگیزه اولیه اعتماد ممکن است خاص یا عام باشد،اعتماد ممکن است به طبقه خاصی از افراد نسبت داده شود، یا در برگیرنده همه افراد باشند. در موارد بعدی،اغلب مربوط به جهت گیری های عمومی،بخشی شده نسبت به جهان از قبیل خوش بینی،گشاده رویی،فعال گرایی،جهت گیری نسبت به آینده،انگیزشی پیشرفت و از این قبیل بوده باشد(چون و چروساک،۲۰۰۱).

۲-۳-۵- اعتماد به عنوان قاعده فرهنگی

به نظر زتومکا نسخه اولیه رهیافت انتخاب عقلایی،به محیطی که قواعد هنجاری افراد را به اعتماد کردن تشویق،یا بر حذر می‌دارد،توجه نمی کند؛ یعنی تصمیم به اعتماد کردن یا بی اعتمادی در متن فرهنگی و از قبل موجود گرفته می شود. اگر قواعد اعتماد کردن به وسیله یک اجتماع شکل بگیرد و به عنوان واقعیتی بدیهی و خارجی توسط هر یک از اعضا پذیرفته شود،در آن صورت فشار اجبار آور و قدرتمندی،کنش های واقعی مبتنی بر اعتماد یا بی اعتمادی را تحت تاثیر قرار خواهد داد(پوتمن،۲۰۰۰).

۲-۳-۶- علائم اعتماد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...