از طرفی، افزایش رفتارهای ناهنجاری چون پرخاشگری، قلدری و خشونت در محیط­های آموزشی و در میان نوجوانان و جوانان، لزوم توجه به بعد اخلاقی و رفتاری افراد را برجسته­تر می­سازد. لذا، با توجه به اینکه هدف نهایی همه نظام­های تعلیم و تربیت رشد و پرورش همه جانبه­ی افراد است، از متخصصان این حوزه انتظار می­رود که علاوه بر جنبه­ های شناختی، بر جنبه­ های اخلاقی پرورش­یابندگان نیز توجه نمایند. در حقیقت، محصول نظام تعلیم و تربیت علاوه بر برخورداری از مهارت­ های شناختی، لازم است که از نظر اخلاقی نیز رشد یابد و بی­توجهی ‌به این جنبه از رشد افراد سبب هدر رفتن سرمایه ­های اجتماعی و روانی جامعه خواهد شد. ‌بنابرین‏ ضمن آگاهی از فرآیندهای شناختی درگیر در امر آموزش، لازم است که به عوامل دخیل و زمینه­ ساز رفتارهای اخلاقی افراد نیز توجه شود. از این رو، لزوم انجام تحقیقاتی جهت تعیین پیشایندهای فاصله­ روانشناختی به عنوان متغیر کلیدی در بروز و یا عدم بروز رفتار اخلاقی ضروری می­ نماید و استفاده از نتایج آن می ­تواند به بهبود شرایط و اتخاذ راهکارهای مناسب در نظام­های تعلیم و تربیت کمک نماید.

علاوه براین، با توجه به اهمیت خانواده و روابط عاطفی با افراد مهم زندگی، چگونگی ارتباط دلبستگی به والدین و همسالان با هویت معنوی از یک سو و فاصله­ روانشناختی از سوی دیگر اهمیت ویژه­ای می­یابد. ‌بنابرین‏ به منظور روشن ساختن نحوه­ تأثیرگذاری پیوندهای دلبستگی و عاطفی بر محتوای معنوی هویت افراد و فاصله­ روانشناختی انجام پژوهش در این زمینه ضروری است. یافته ­های پژوهش­هایی از این دست، شواهدی را در اختیار قرار خواهد داد مبنی بر اینکه چگونه ‌می‌توان با رشد معنویت و به طور خاص روابط عاطفی که منجر به شکل­ گیری هویت معنوی در افراد می­ شود، زمینه­ سازگاری و انسجام بیشتر اجتماعی و همچنین سلامت روان فرد و جامعه را فراهم آورد.

۱-۴- اهداف تحقیق

هدف از انجام پژوهش حاضر دستیابی و ارائه­ تصویر منسجمی از هویت معنوی است. چنانچه پیش­تر گفته شد تحقیقات انجام شده در زمینه­ هویت معنوی تصویری سازمان یافته و منسجم از هویت معنوی ارائه نکرده ­اند. ‌بنابرین‏ تحقیق حاضر، تلاشی در جهت ارائه­ مفهومی دقیق و نسبتاً عینی از هویت معنوی خواهد بود. از دیگر سو، تلاش این پژوهش معطوف به روشن ساختن نقش هویت معنوی در نگرش افراد نسبت به دیگران و گرایش آن ها به رفتار اخلاقی است. به بیانی دیگر، این پژوهش بر آن است تا مشخص نماید که آیا بر اساس هویت معنوی افراد ‌می‌توان ‌در مورد نگرش، باور و رفتار آنان ‌در مورد دیگران قضاوت کرد؟

به طور مشخص ‌می‌توان اهداف پژوهش حاضر را چنین بیان نمود:

۱- تعیین نقش دلبستگی به والدین و همسالان در فاصله روانشناختی افراد.

۲- تعیین نقش دلبستگی به والدین و همسالان در هویت معنوی افراد.

۳- تعیین نقش واسطه ­ای هویت معنوی در ارتباط بین دلبستگی به والدین و همسالان و فاصله روانشناختی.

۱-۵- سئوالات تحقیق

پژوهش حاضر در پی ‌پاسخ‌گویی‌ به سئوالات زیر خواهد بود:

۱- آیا دلبستگی به والدین و همسالان پیش ­بینی کننده­ معناداری برای فاصله روانشناختی می­باشند؟

۲- آیا دلبستگی به والدین و همسالان پیش ­بینی کننده­ معناداری برای هویت معنوی افراد می­باشند؟

۳- آیا هویت معنوی در رابطه­ دلبستگی به والدین و همسالان و فاصله­ روانشناختی به عنوان واسطه عمل می­ کند؟

۴- آیا نقش تعدیل­گری جنسیت بر روابط متغیرهای پژوهش تأثیر دارد؟

۱-۶- تعریف مفهومی متغیرهای پژوهش

۱-۶-۱- هویت معنوی

هویت معنوی به عنوان نحوه­ای که “من” فرد به معنویت مربوط می­ شود و با حس “خود” یکپارچه و ادغام می­ شود، تعریف می­گردد (مک­دونالد، ۲۰۰۹). با توجه به در نظر گرفتن معنویت به عنوان ارتباط با نیروی برتر و دیگران، هویت معنوی را ‌می‌توان به عنوان تعریف و شناسایی خود بر اساس معنویت و از جمله ارتباط با نیرویی برتر و دیگران در نظر گرفت.

۱-۶-۲- دلبستگی به والدین و همسالان

دلبستگی تمایل ذاتی انسان به برقراری پیوند عاطفی عمیق با افراد خاص است (بالبی، ۱۹۶۹) که در تمام طول زندگی فرد تقریباً پایدار باقی می­ماند و مبنایی برای بروز دلبستگی و سایر روابط نزدیک در سال‌های بزرگسالی می­ شود (میکیولینسر و همکاران، ۲۰۰۵).

۱-۶-۳- فاصله­ روانشناختی

فاصله­ روانشناختی بیانگر نحوه­ای است که افراد را در فضای روانشناختی خود جهت می­دهیم. این جهت­گیری به نحوه­ پاسخ و واکنش ما به دیگران جهت می­دهد. فاصله روانشناختی در بردارنده­ دو بعد حریم رعایت اخلاقی و جهت­گیری غلبه اجتماعی ‌می‌باشد. حریم رعایت اخلاقی بیانگر مرز و محدوده­ای است که در آن افراد و گروه­ ها به صورتی تعریف می­شوند که فرد مایل است نسبت به آن ها توجه اخلاقی نشان دهد. اما، جهت­گیری غلبه اجتماعی بیانگر افکار و عقاید فرد مبنی بر این است که شخص و یا گروهی از افراد نسبت به سایرین جهت برخورداری از برتری و غلبه بر سایر افراد، سزاوارترند (هاردی، بتاچرجی، رید و آکوئینو، ۲۰۱۰).

فصل دوم

مبانی نظری و پیشینه­ پژوهش

در این فصل ابتدا به بررسی مبانی نظری متغیرهای پژوهش خواهیم پرداخت و سپس به مطالعات مرتبط با پژوهش حاضر، اشاره خواهد شد.

۲-۱- هویت

از سال ۱۹۷۰ یکی از سازه­ های مهم در روانشناسی، علوم اجتماعی و رفتاری مفهوم “خود” بوده است. اگرچه برای خود جنبه­ های متعددی چون خودپنداره، خودکارآمدی، عزت نفس و… بیان شده است، یکی از مهمترین جنبه­ های خود مفهوم هویت است که از دیرباز مورد توجه فیلسوفانی چون جیمز، کولی و مید بوده ­است و پس از آن به عنوان یک سازه­ی مهم در روانشناسی مطرح شده­است (لری و تانجنی، ۲۰۱۲).

ویلیام جیمز (۱۸۹۲) به عنوان پیشگام در بررسی و اندیشه درباره”خود” هویت شخصی را مفهومی می­داند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و معتقد است که این مفهوم ناشی از تجربه­ تداوم و تمایز است. ‌به این معنا که “خود” در حالی که از دیگران متمایز است، در طول زمان یکسان باقی می­ماند. پس از جیمز، کولی (۱۹۰۲) از دیگر فیلسوفانی است که به مفهوم­پردازی در این زمینه پرداخته ­است. او معتقد است که “خود” در رابطه­ متقابل فرد و جامعه شکل ‌می‌گیرد و بدین ترتیب “خود­آینه­سان” را مطرح ساخت، بدین معنا که افراد خود را بر اساس دیگران ارزیابی ‌می‌کنند و بر اساس تصوری که از ارزیابی آن ها دارند، درباره خود احساس غرور و یا سرافکندگی ‌می‌کنند (محسنی، ۱۳۷۵).

بر پایه­­ی دیدگاه کولی، برای اولین بار مید (۱۹۳۴) مفهوم “خود اجتماعی” را مطرح کرد. مید معتقد است که خود در نتیجه­ تجربه­ اجتماعی هر فرد در جامعه به وجود آمده و رشد می­ کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...