مطهری نیز بیان می‌کند هنرمند عاشق است و هنر فیضان عشق است در کار او. شاهکارهای زیبا مولود دو عامل عشق و درد هستند در واقع جمال و زیبایی با جاذبه عشق، ستایش،طلب و حرکت توأم است زیبایی موجد حرکت و جنبش است و همه حرکت ها مولود عشق هستند. (تاجدینی،۱۳۶۹،ص۱۲۴) در واقع مطهری به وجود عشق و درد جدایی از زیبایی اشاره می‌کند و این عشق و طلب را ناشی از جدایی انسان از زیبایی می‌داند زمانی که افرادی زیبایی و جمال حق را در می‌یابند عشق رسیدن ‌به این جمال و درد هجران در فرد بیدار می‌گردد.

جعفری(۱۳۶۹) می‌گوید زیبایی در مفهوم عام عبارت است از کیفیت نگارین نمودی که موجب انبساط خاص روانی می‌گردد اما با توجه به مفهوم حقیقی آن زیبایی نمودی است نگارین و شفاف بر روی کمال که کمال عبارت است از قرار گرفتن یک موضوع در مجرای بایستگی و شایستگی مربوط به خود. تعریف استاد جعفری تا حدودی به تعریف فارابی و ابن سینا نزدیک است که آن ها هم در تعریف زیبایی به کمال و غایت یک شی زیبا اشاره می‌کنند.

مصباح برای زیبایی تعریف ساده و روشنی دارد. وی می‌گوید هنر و زیبایی آن است که چیزی به گونه ای باشد یا کاری به گونه ای تحقق یابد که بر اثر ارتباط با آن اعجاب و لذتی برای انسان یا هر موجود ذی شعور دیگری پدید آید و در تعریف کاربردی تر می‌گوید زیبایی وصفی است در موجودات که درک آن سبب پیدایش شگفتی و لذت برای درک کننده اش می شود(تاجیک و حسینی،۱۳۹۱).

طباطبایی در تفسیر المیزان در موارد متعددی خوبی و حسن را معنا نموده اند .حُسن عبارت از آن است که شی با غرض و هدفی که از او مطلوب و مقصود است موافق و سازگار باشد و اجزا کاملاً با یکدیگر سازگاری و موافقت داشته باشند و هر چیز که موافق با مقصودی که از نوع آن چیز در نظر گرفته شده است هماهنگی دارد حسن نام دارد(تاجدینی،۱۳۸۹). نگاهی ‌به این تعریف نیز نشان می‌دهد که این معنا با تعریفی که فارابی ، ابن سینا و حتی جعفری ارائه داده‌اند همخوانی دارد.

ماهیت زیبایی

در خصوص ماهیت زیبایی سه نظریه وجود دارد

الف) نظریه اول برون ذات می‌باشد که بیان می‌کند زیبایی نمودی است عینی که خوشایند و مورد پسند ذهن باشد و ذهن آدمی هم نقشی جزء منعکس ساختن آن ندارد.این نظریه به دیدگاه بازنمایی معروف است که قبلاً شرح داده‌شده است.

ب) نظریه دوم درون ذات است که بیان می‌کند زیبایی درک و دریافت ذهنی از پدیده‌های عینی است اگر آدمی چنین درک ذهنی نداشته باشد زیبایی هم وجود ندارد. در واقع این دیدگاه بیان می‌کند زیبایی ماهیت ذهنی دارد و عواطف، احساسات و برداشت افراد در زیبا پنداشتن یک شی نقش دارد و این دیدگاه همان فرانمایی است.

ج)زیبایی پدیده دو قطبی است. این نظریه بیان می‌کند که زیبا بودن یک شی به ویژگی های عینی آن شی و برداشت آدمی بستگی دارد. زیبایی دو وجهی و حاصل دو قطب درون ذات و برون ذات است و هر شی زیبا خالی از عنصر عینی و ذهنی نیست.

نگاهی به تعریف هایی که از اندیشمندان اسلامی ارائه گردید نشان می‌دهد که برخی از آنان از قبیل طباطبایی، فارابی و ابن سینا بیشتر به ویژگی های خود شی (موافقت شی با هدف خود) و برخی مانند مطهری بیشتر بر برداشت ذهن و ذوق تأکید می نمایند برخی نیز همانند مصباح بر هردو یعنی ویژگی شی و برداشت مخاطب(لذت و تعجب فرد) اشاره می‌کنند. مصباح می‌گوید درک زیبایی وابسته به کیفیت شی و خود ادراک است(تاجیک و حسینی،۱۳۹۱،ص۱۷۹).بر این اساس به طور کلی نظر اندیشمندان اسلامی بیشتر با دیدگاه سوم توافق دارد و زیبایی امری دوقطبی یعنی درون ذاتی و برون ذاتی است ‌به این معنا که نمودهای زیبا مانند دیگر حقایق و پدیده‌های طبیعی واقعیت دارند خواه انسانی وجود داشته باشد که آن ها را ببیند و از آن ها لذت ببرد و خواه انسانی آن ها را نبیند اما مسئله این است که نباید زیبایی در واقعیت عینی متوقف شود بلکه انسان هست که باید از آن واقعیت عبور کرده و واقعیت دیگری که عالی تر،معقول تر و اصیل تر است دریابد. این حرکت و عبور از زیبایی های محسوس به سمت زیبایی اصیل و حقیقت ناب در متن زیبایی ها به تصعید و والایش در زیبایی شناسی اسلامی معروف است. منظور از تصعید در زیبایی شناسی اسلام عبارت از تقویت مغز برای دریافت زیبایی آرمان‌های معقول و سپس درک زیبایی و شکوه و جلال هستی و دریافت جمال خداوندی است. انسان با اعتلاهای معنوی و روحی گام از لذایذ محسوس و سطحی بالاتر می‌گذارد و موفق به دریافت لذایذ معقول تر می شود تا آن گاه که زیبایی روح خویشتن را که دارای فروغی از جمال الهی است در می‌یابد.(جعفری،۱۳۶۹،ص۱۴۶).

انواع زیبایی ها ازنظر اندیشمندان اسلام

هر یک از اندیشمندانی که تعریفی دربارۀ زیبایی ارائه کرده‌اند در خصوص انواع زیبایی نیز دیدگاه هایی دارند که به برخی از آن ها اشاره می‌گردد.

طباطبایی زیبایی ها را بر اساس مبدأ پیدایش آن ها ، دسته بندی می‌کند و عوالم سه گانه مختلف را منشأ زیبایی های مختلف می‌داند ازنظر ایشان عوالم به صورت کلی سه دسته اند: ۱- تام عقلی ۲- عالم مثال ۳- عالم ماده

این عوالم ازنظر مرتبه بر یکدیگر مقدم اند ابتدا عالم عقل، سپس عالم مثال و بعد ماده پدید آمده است و این تقدم و تأخر وجودی است نه زمانی و هریک علتی برای دیگری است هرسه موافق هم اند و هریک کمال معلول خود را دارا است یعنی عالم مثال کمال عالم ماده و عالم عقل کمال عالم مثال را دارد و بین آن ها همخوانی وجود دارد. براین اساس زیبایی به سه دسته زیبایی های عالم ماده، مثالی و عقلی تقسیم می شود در عالم انسان نیز همین مراتب وجود دارد ۱- زیبایی حواس ‌پنج‌گانه ۲- زیبایی خیال ۳- زیبایی عقل

زیبایی طبیعی نازله و سایه زیبایی عالم مثال و زیبایی عالم مثال سایه و نازله زیبایی عالم عقل می‌باشند( تاجدینی،۱۳۸۹) براین اساس زیبایی ها دارای سلسله مراتب هستند و این سلسله مراتب زیبایی ها با قوای مدرکه انسان همخوانی دارد طوری که زیبایی طبیعی و عالم ماده توسط حواس ‌پنج‌گانه، زیبایی عالم مثال توسط خیال و زیبایی عالم عقل توسط عقل درک می‌گردد و براین اساس اصل تصعید نیز صورت می‌گیرد و انسان با بهره گرفتن از قوای مدرکه خویش از زیبایی های محسوس به سمت زیبایی های معقول صعود می‌کند.

مصباح در تقسیم بندی زیبایی به دو نوع زیبایی اشاره می‌کند:

    1. زیبایی صوری: ازنظر ایشان زیبایی صوری به دو دسته زیبایی محسوس و زیبایی مثال یا متخیله مانند تناسب و استعاره در شعر تقسیم می شود.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...