مثنوی مولوی |
«هر دفتر مثنوی مثل یک ایستگاه روحی است که شما در آن تعلیم و آموزش میبینید و آمادهی رفتن به ایستگاه بعد میشوید» (نیکلسون، ۱۳۷۴: ۸۲) «مثنوی کتابی است تعلیمی و درسی در زمینهی عرفان و اصول تصوف و اخلاق و معارف و … که مولانا بیشتر به دلیل همین کتاب شریف، معروف شده است. مثنوی، دریای ژرفی است که در آن میتوان غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت. با اینکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقهالحقیقه سنایی از مهمترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار میرفتند، ولی با ظهور مثنوی مولانا، در مقابل فروغ معارف آن جلوهی کمتری یافتند و در واقع تحتالشعاع آن قرار گرفتند» (زمانی، ۱۳۹۱: ۳۹ مقدمه). مثنوی شامل شش دفتر است که هریک مقدمهای کوتاه دارد. مقدمهی دفترهای اول و دوم و سوم به زبان عربی و دفترهای چهارم و پنجم و ششم به زبان فارسی است. در هر دفتر پس از مقدمه، دیباچهای منظوم وجودارد ؛ دیباچهی دفتر اول ۳۵ بیت، دفتر دوم ۱۱۱ بیت، دفتر سوم ۶۸ بیت، دفتر چهارم ۳۹ بیت، دفتر پنجم ۳۰ بیت و دیباچهی دفتر ششم ۱۲۸ بیت است ؛ شماره ابیات هر دفتر بر اساس کتاب «سرّ نی» زرینکوب به قرار زیر است : دفتر اول ۴۰۰۳ بیت ؛ دفتر دوم : ۳۸۱۰ بیت ؛ دفتر سوم : ۴۸۱۰ بیت ؛ دفتر چهارم : ۳۸۵۵ بیت ؛ دفتر پنجم : ۴۲۳۸ بیت و دفتر ششم : ۴۹۱۶ بیت است که بر روی هم کل اثر مشتمل بر ۲۵۶۳۳ بیت میشود (۱۳۹۰، ج ۱، ۲۲-۲۱). تمام این شش دفتر که طرز آغاز و انجام آن به هیچگونه اثر عظیم دیگر در تمام ادب عرفانی ایران شباهت ندارد، تفسیرگونهای بر همان هجده بیت (نینامه) است؛ مولوی در هجده بیت نینامه، از زبان حال نی و حکایت و شکایتهایی را که نی به زبان رمز از حال خود ترجمان میکند، همان شور و اشتیاقی که هر عارف کامل برای بازگشت به مبدأ خویش نشان میدهد، به بیان میآوردزمانی: ۱۸).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
پورنامداریان مینویسد : «مثنوی ، کتابی نیست که معانی و طرح و ساختارش مقدم بر وجودش در ذهن آگاه مولوی اندیشیده شده و حضور داشته باشد، بلکه مانند رؤیایی است که وجودش بر تصورش مقدم است و قبل از تحقق نمیتوان وجودش را پیشبینی کرد. رخدادی است که در زبان اتفاق میافتد و اگرچه مقدمه و بسیاری از بخشهای آن توأم با آگاهی است، اما بزودی مهار آن از دست آگاهی خارج میشود و خودمختار شکل وقوع خویش را رقم میزند. این وضع شکلگیری مثنوی که به سبب مقتضیات حاکم بر پدیدآمدن آن، تجربهی وحی را برای مولوی تحقق میبخشد و در غزلهایی از مولوی آن را برجستهتر میکند، عملاً منجر به پدیدآمدن متنی میشود که تفاوت بسیار با الگوی متعارف ارتباط مبتنی بر گویندهی مخاطب و فهم و تجربههای مشترک دارد و ازهمینروی شباهتهایی چند با متن قرآن نیز پیدا میکند» (پورنامداریان، ۱۳۸۸: ۳۲۴).
«تجربههای گرانقدر سنایی و عطار در قلمرو شعر تعلیمی و عرفانی پلههای نردبانی بودند که مولوی با عروج از آن شعر تعلیمی و عرفانی را در قرن هفتم به اوج کمالی دستنیافتنی رساند. شور و هیجانات عاطفی که در حدیقهی سنایی حضوری کمرنگ و در مثنویهای عطار حضوری کموبیش ملموس داشتند، در مثنوی مولوی چنان بالا گرفتند که پهنهی مثنوی را سرشار از تپش و جوشش امواج ناآرام و بیقرار خود ساختند» (همان: ۲۵۵). «مثنوی معنوی از جهات بسیار با مثنویهای تعلیمی پیش از خود شباهت دارد؛ تقریباً تمام معانی و اندیشههایی که در مثنوی مطرح شدهاند در مثنوی سنایی و عطار نیز آمدهاند» (همان: ۲۸۴-۲۸۳). «از نظر زبان و بیان نیز حدیقه بسیار فصیحتر و بهقاعدهتر از مثنوی است و ظرافتهای هنری آثار عطار در بسیاری از موارد از مثنوی از چشمانداز زبان ادبی زیباتر است. با این همه اقبال خوانندگان از خاص و عام به مثنوی مولوی بسیار بیشتر از توجه آنان به آثار سنایی و عطار بوده است» (همان) معلومات وسیع مولوی در معارف اسلامی از مختصات سبکی این کتاب است و مثنوی کتابی تمثیلی با زبان سمبولیک است که شیوهی آن حکایت در حکایت است. با اینکه مولوی ابیات مثنوی را به صورت بدیهه میسرود، این ابیات به طرز عجیبی مشتمل بر صنایع بدیع و بیان در شعر هستند و از وسعت فکر مولانا حکایت میکنند.
مولوی در مثنوی میکوشد تا همهی مبانی و اصول اولیهی عرفان و تصوف اسلامی را از طلب و عشق گرفته تا مراحل کمال عارف و رسیدن به قرب و معرفت الهی را با تطبیق و تلفیقی از تعلیمات شرع و آیات قرآنی و احادیث، پیش روی مخاطب قرار دهد. افزون بر این مولوی در این کتاب به ذکر اقوال و اعمال منسوب به اهل صوفیه و عرفا و مشایخ بزرگ میپردازد و به همین دلیل کتاب مثنوی معنوی مولوی به عنوان یک اثر تعلیمی در میان صوفیان و اهل خانقاه رواج پیدا میکند.
زرینکوب در مورد کتاب مثنوی معتقد است که این کتاب یک کتاب صرف عرفان نظری نیست، بلکه عرفان عملی را نیز میتوان در لابهلای آن مشاهده کرد. «در واقع مثنوی برخلاف آنچه اصحاب شیخ صدرالدین و طالبان عرفان نظری طالب آن بودهاند، کتابی که عرفان نظری را با تعمیق و تدقیقی شایستهی آثاری چون فصوص و فکوک تعلیم کند، نیست؛ حقایق عرفان کشفی و عملی است» (زرینکوب، ۱۳۷۸: ۱۸).
۲-۱-۳-۲- آثار نثر
۲-۱-۳-۲-۱- فیهمافیه
این کتاب مجموعهی تقریرات مولاناست که در مجالس خود بیان کرده و پسر او بهاءالدین معروف به سلطانولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت کرده و بدین صورت در آمده است (زمانی، ۱۳۹۱: ۳۸).
۲-۱-۳-۲-۲- مکاتیب
این کتاب که به نثر است، مشتمل است بر نامهها و مکتوبات مولانا به معاصرین خود (همان).
۲-۱-۳-۲-۳- مجالس سبعه
که در اصل عبارت است از هفت مجلس (خطابه) که جلالالدین در سالهایی که به منبر میرفته، بیان کرده است. تقریباً تمام این مجالس به سالهای پیش از آشنایی مولانا با شمس مربوط میشوند و اهمیت آنها از این جهت است که اندازهی تأثیر شمس را در تحول شخصیت مولانا نشان میدهند (همان).
۲-۱-۴- مثنوی معنوی
«مثنوی مولوی داستان مفصّل جداگانهیی دارد که باید در کتب تخصصی جست: عرفان مولوی عرفان خاص خود اوست نه این که اصطلاحات و مضامین عرفانی پیش از خود را تکرار کرده باشد و از این رو نمیتوان از کتب عرفانی دیگر به سراغ او رفت ، بلکه باید از خود مثنوی ابیات او را دریافت و شرح کرد. از این رو شایسته است که اصطلاحات عرفانی این کتاب شریف به معنایی که در خود مثنوی به کار رفته اند (نه در آثار دیگر عرفانی) استخراج و شرح شود. یکی از دلایل این ویژگی، زندگی خود مولویست که پر از تجربههای صمیمیو عاشقانه و عرفانی است. در ورای غالب ابیات و داستانهای مثنوی و به اصطلاح در ژرف ساخت آن، ماجرای پر سوز و گداز او با شمس تبریزی پنهان است. معلومات وسیع او در معارف اسلامیاز مختصات سبکی این کتاب است. حکایتی را شروع میکند و ذهن پربار او فوراً او را از مسیر داستان دور میکند و به طرح مطالب دیگر میکشاند و حکایت دیگری را پیش میکشد. مثنوی کتابی تمثیلی با زبانی سمبلیک است و شیوهی آن «حکایت در حکایت» است. داستانها زنده است و گاهی خود آنها را تفسیر میکند. آن چه مایهی شگفتی است این است که مولوی ابیات را بر بدیهه میسرود و حسام الدین چلبی مینوشت. با این همه زبان کاملاً ادبی است و بطور حیرت آوری مشتمل بر صنایع بدیعی و بیانی است. هیچ شاعری به لحاظ وسعت فکر با مولوی قابل مقایسه نیست.» (شمیسا، ۱۳۸۲ : ۲۳۳-۲۳۲)
مثنوی هرچند بظاهر مجموعهیی عرفانی است اما در باطن داستان زندگی مولوی با شمس تبریزی است و سایهی پنهان شمس در پشت سطور غالب ابیات و داستانهای مثنوی حضور دارد و خود مولوی بارها گفته بود که مثنوی هیچ نیست جز داستانِ من و یارانِ من. در مناقب العارفین آمده است که «حضرت مولانا به من فرمود که حکایت آن درویش را که اغصانِ تر را شاخ زر کرد ، در مثنوی ما نخوانده ای؟ چه هر حکایتی و اشارتی که در حدیث دیگران گفته ایم همه وصفِ حالِیارانِ ماست» (افلاکی، ۱۳۶۲، ج۱، ص۱۴۳) « و این است راز حقیقت نمایی مثنوی که این کتاب گرانقدر را مانند یک غزل حافظ مؤثر و در دلها زنده نگاه داشته است، گیرایی آن از آن جاست که خواننده از لابلای داستانها بوی عشق و سوزی واقعی را هنوز بعد از گذشت این همه سال احساس میکند. بعد از مقدمهی مثنوی در آغاز اولین داستان میگوید:
بشنوید ای دوستان این داستان | خود حقیقت نقد حال ماست آن |
(دفتر اول، ب۳۵)
و از آغاز به خواننده میگوید که داستان را بر مبنای زندگانی من تأویل و تفسیر کن. حسام الدین از همان آغاز سرایش مثنوی مدام مترصّد است که دربارهی شمس تبریزی سؤال کند و مولوی دوست ندارد صریح و بی پرده سخن گوید :
چون حدیث روی شمس الدین رسید | شمس چارم آسمان سردرکشید | |
واجب آیـد چـون کـه آمـد نـام او | شـرح رمـزی گفتن از انعام او | |
ایـن نفـس جـان دامنـم برتـافتست | بویِ پیراهانیوسفیافته است |
(همان: ابیات۱۲۵-۱۲۳)
حسام میگوید :
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-09-06] [ 12:22:00 ق.ظ ]
|