(فردوسی،۱۳۸۷: ۶۲)
در لحظه های آخرین عمر هم برادران خود را به دست کشیدن از جنگ و خون ریزی و ستم نکردن بر ضعیفان دعوت میکند:
مکـش مــورکـی را کــه دانـه کـش است کـه جـان داردوجـان شیرین خــوش است
(فردوسی۱۳۷۹،پاورقی ۱۰۳)
جهــان خــواستـی، یـافتـی،خـون مــریز مـکن بـــا جهــان دار یــــزدان ستیــــز
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۶۲)
بسیاری از اوقات پهلوانان برای دست یابی به صلح وآشتی پایدار نبرد میکنند، و میکوشند تا با نابودی ستمکاران وخونریزان درخت صلح ودوستی را با خون خود آبیاری کنند، نمونهی بارز آن در شاهنامه، کاوه آهنگر است. وی هرچند جنگاوری دلیرو جسوراست، تنها برای صلح وآسایش دائمی علیه ضحاک ستمگرو خونریزقیام نمود و اعتقاد دارد بعد از ضحاک صلحی پایدار در جهان حکم فرما میشود.
پایان نامه
از دیگر منادیان صلح ودوستی در شاهنامه سیاوش است، وی با داشتن قدرت و شجاعت فراوان، پیوسته سعی وتلاش خود را در جاری ساختن عهد وپیمان دوستی وبرادری به کار میبندد. او برای آشتیدادن توران و ایران بسیار تلاش میکند و از هر کوششی فروگذار نمیشود و حتّی برای رسیدن به این هدف با فرنگیس دختر افراسیاب، ازدواج میکند تا خون ایرانیها و تورانیان در هم آمیزد و جنگ این دو کشور برادر به پایان برسد و صلح وآرامش همیشگی برقرار شود:(ر.ک. ملااحمد،۱۳۸۸: ۱۶۹)
چـــه بـایــد همــه خیـره خـون ریختـن چنیــن دل بــه کیـــن انــدر آویخـتــن
(فردوسی ۱۳۸۷: ۳۲۴)
حتّی هنگامی که با فتنه گریهای گرسیوز بدنژاد، افراسیاب به سیاوش حمله میکند. سیاوش از جنگ دست میکشد و افراسیاب را به دست کشیدن ازجنگ و صلح و آشتی دعوت میکند:
سیـاوش چنیــن گفـت کـاین رأی نیست همـان جنـگ را مــایـه و جـــای نیـست
بــه گــوهــر، بـــر آن روز ننــگ آورم کــه مـن پیـش شــه هـدیـه جنــگ آورم
بـــه مــردی کنـون زور آهنــگ نیسـت کـه بــا کــردگـار جهــان جنــگ نیسـت
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۳۶۷)
اگر در تمام جنگ های ایران وتوران دقت کنیم متوجه میشویم که اکثرجنگ ها را، شاهان و پهلوانان تورانی آغاز کرده اند و نقش تجاوز گر داشته اند. فردوسی با آنکه میگوید :تورانیان دشمن ایرانیان هستند، ولی در میان آنان اشخاص خردمندوصلح جووجود دارند. مانند پیران ویسه، اغریرث و جریره-دخترپیران و همسرسیاوش-مثلاً پیران سرلشگر تورانی شخصی خردمند و صلح جوست، به همین خاطرهنگامیکه با رستم رویارو میشود، اورا به جانب صلح و دوستی میخواند و معتقد است که صلح از جنگ بهتر است:
مــــرا آشتـــی بهتـــر آیـــد ز جنــگ نبــایــد گــرفتـــن چنیــن کــار تنـگ
(فردوسی،۱۳۷۹ :۲۰۹)
در جای دیگر شاهنامه اغریرث سرلشگر تورانی وظیفه داشت، علیه ایرانیان بجنگد. ولی همواره سعی میکند، اختلافها را کنار بگذارد و همیشه از در آسایش با پهلوانان ایرانی سخن میگفت. وقتی که پدرش، پشنگ او را به جنگ نوذر، پهلوان ایرانی میفرستد به او میگوید :(ر.ک.ملااحمد،۱۳۸۸: ۱۷۱)
اگــــر مــــا نشـــوریــم بهتـــر بــود کـــزیــن شــورش آشـوب کشــور بــود
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۱۴۸)
نرمخویی ومسالمت جویی، خصلت پسندیدهی پهلوانان شاهنامهی فردوسی است که با وجود قدرت بسیار نمود عالی پیدا میکند. همان پهلوانانی که هنگام نبرد با دشمن متجاوز و یا گرفتن حق مظلوم در برابر ظالم، چون شیر خشمگین هستند، گاهی اوقات و بنا به ضرورت، بسیار اهل صلح وآشتی و نرم خویی
میشوند.
اینجا هنر فردوسی مشخص میشود زیرا پهلوانان نامی وی جامع بسیاری از خصلتهای اخلاقیهستند. دربرابر دشمن متجاوز چون آتش سوزنده، دربرابر دوستان و هنگام صلح، مهربان ونرم خو میشوند، این پهلوانان خشمگین هرجا لازم باشد، قوّهی غضب خود را کنترل نموده وچون موم نرم میشوند. اگر پهلوان این گونه نباشدحوادث ناگواری به بارمیآید.

۴-۲-۷- دادگری و عدالت‏خواهی پهلوانان در شاهنامهی فردوسی

عدل و داد پیامی است که از دیرباز از سوی هر آزاده ای به گوش میرسد. آرمانی است که تمام جهانیان در هر برههای به دنبال آن میگردند. پهلوانان شاهنامه وقتی خصلتهای برتر روزگار خود را به یدک میکشند، باید مجریان عدالت ودادگری باشند. این انتظاری است که مردم از یک پهلوان دارند ودر شاهنامه، پس از حمد وثنای خداوند و ستایش خرد، عدالت و دادگستری مهمترین محور زندگی پهلوانان است:
همــی خــواهـــم از کــردگــار جهــان شنـــاسنــــدهی آشـــــکار و نهـــــان
کـــه بـــاشــد ز هــر بـد نگهــدارتــان همـــه نیــک نــامـی بـــود یــارتـــان
هـــر آن کــس کــه او گشـت بیـدادگــر بـــه مــردم بـه خاصّـه بـه خـردک پسـر
خــــداونـــد بـــر وی نبـــخشـایــــدا بـــه بــخشـایــش او را بـفـــرســایــدا
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۲۳۱)
عدالت یکی از صفت های مخصوص به خداست و انسان به دستور او به جانب عدالت و دادگری توصیه شده است وگرنه نمیتواند چون خداوند عادل باشد. دردید پهلوان شاهنامه، عدالت ودادگری همیشه مقدّس است:
زگیتـــی ستــایـــــش مـــر او را کــنید شــب آیـــد،نیــایــش مــر او را کنیــد
کـه آن را کـه خـواهــد کنـد شــور بخت یکــی بـــی هنــر را نشـانـد بــه تخـت
از ایـن کوشـش و پــر سشت، وای نیست کـــه بــــا داد او، بنـــده را پـــای نیسـت
(فردوسی،۱۳۸۷: ۷۷۳)
پهلوانان و قهرمانان شاهنامه، مجری عدل و عدالت هستند و اگر آنها نبودند، عدل و عدالت اجرا
نمیشد. آنجا که شاهی بیعدالتی و ظلمی میبیند، از پهلوانان در خواست میکند، که ظلم و بیعدالتی را از ریشه درآورد، آقای رزمجودر این مورد میگوید:«درسراسرشاهنامه موضوع ظلمستیزی وعدالتجویی به اقتضای مباحث و رویدادهای حماسی از زبان پاد شاهان، وزیران و پهلوانان آرمانی ومطلوب فردوسی با تعابیری زیبا و آموزنده بیان میشود.»(رزمجو،۱۳۶۸: ۴۱۳)
تـــو گـــر دادگـــر باشــی و پــاک رای همــی مــژده یابــی بــه دیگـــر ســـرای
وگــــر آز گیـــرد، ســـرت را بــــه دام بـــرآری یکـــی تیـــغ تیــــز از نیـــام
بــدان خــویشتــن رنجـــه داری همــی پــس آن را بــه دشمــن سپـــاری همـــی
در آن جـــای، جــای تـــو آتــش بــود بـــه دنیــا دلـت تلـــخ و نـاخـوش بــود
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۸۴)
از زبان فریدون، که در روزگار وی نیکی جای خودرا به بدی داد وهمه جا پر از دادگری شد، آمده:
هــــر آن چیــز کــه از راه بیــداد دیــد هــر آن بــوم و بــر،کــان نــه آبـاد دیــد
بــه نیکــی ببسـت او همــه دسـت بـــد چنـــان کـــز ره شهـــریـــاران ســـزد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...