دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با مسئولیت های سیاسی پیامبر در حوزه سیاست خارجی و ... |
به نظر میرسد با توجه به عصمت پیامبر، بحث از اینکه ایشان تا چه حد بر امور شخصی افراد ولایت دارند، بی مورد باشد. علامه طباطبایی درباره آیه «النبی اولی بالمؤمنین…» چنین میگوید:
«انفس مؤمنان، همان مؤمنان است. پس معنای آیه این است که پیامبر از خود آنان به خودشان اولویت دارد؛ و معنای اولویت، رجحان جانب پیامبر است هنگامی که امر دایر بین ایشان و دیگران شود. پس خلاصه اینکه هر چه مؤمن برای خودش قائل است، مانند حفاظت، محبت، مراقبت، بزرگی و به اجرا گذاشتن اراده، پس پیامبر از خودش به آن امر اولی است و اگر امر بین پیامبر و خودش در یکی از آنها دایر شود، جانب پیامبر بر خودش ارجحیت دارد.»[۵]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳ ـ آیههایی که در زمینهی حکم پیامبر سخن میگویند
دسته سوم از آیههایی که به مسؤولیت سیاسی پیامبر میپردازند، ایشان را حاکم در میان مردم معرفی میکنند. این آیات به سه صورت در قرآن کریم مطرح شده است: یک دسته، هدف از فرو فرستادن کتاب بر پیامبر را حکمیت بین مردم معرفی میکند: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَینَْ النَّاس… ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی…» (نساء/۱۰۵)
دستهی دیگر، مقتضای ایمان را حاکم کردن پیامبر در امور اختلافی میان مؤمنان و تسلیم حکم وی بودن، میداند: «فَلَا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنُونَ حَتی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لایجَِدُواْ فی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا. ولی چنین نیست. به پروردگارت قَسَم که ایمان نمیآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است، داور گردانند؛ سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی [و تردید] نکنند، و کاملًا سرِ تسلیم فرود آورند.» (نساء/۶۵)
دستهی سوم، حکم ابتدایی پیامبر را در امور آنان نافذ دانسته و اختیار آنان را در این موارد سلب میکند: «وَ مَا کاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لهَُمُ الخِْیرََهُ مِنْ أَمْرِهِم… و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاری فرمان دهند، برای آنان در کارشان اختیاری باشد…» (احزاب/۳۶) حکم در قرآن کریم، مربوط به قانونگذاری و تشریع است; زیرا حکم به طور انحصاری در اختیار خداوند است: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِن شیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلی الله… و دربارهی هر چیزی اختلاف پیدا کردید، داوریاش به خدا [ارجاع میگردد].» (شوری/۱۰) اما گاهی نیز به کتاب و گاه به پیامبران نسبت داده شده است. از این رو، تشریع خداوند در قالب کتاب و کلام پیامبران، احکام کلی مورد نیاز مردم را بیان میکند; همان طور که این آیه شریفه بر آن دلالت دارد: «…وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَِّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیهِْم… و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده، بیان کنی…» (نحل/۴۴)
امور حکومتی که به شرایط مختلف بستگی دارد و همینطور امور قضایی جزئی که بر طبق قوانین کلی در موارد مختلف صادر میشود، بر عهدهی پیامبر است: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَینَْ النَّاس… ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوری کنی…» (نساء/۱۰۵)
علامه طباطبایی قدس سره در این باره میفرماید: «اطاعت از پیامبر دو جهت دارد: یکی جهت تشریع آنچه خداوند بدون آوردن در کتاب، بر او وحی میکند که همان تفصیل مجملات قرآن کریم و متعلقات و مرتبطات آن است; همان طور که خداوند متعال فرموده است: «و انزلنا الیک الذکر…». دوم، تصمیمات خودش است که مربوط به امر ولایت حکومت و قضای اوست و خداوند متعال فرموده: «لتحکم بین الناس…» و این شامل تصمیماتی است که بر اساس ظاهر قوانین قضایی، بین مردم حکم میکند؛ و نیز تصمیماتی که در امور مهم به آنها حکم میکند و خداوند به او دستور داده که در آنها با مردم مشورت کند: «و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله» که در مشورت، مردم را داخل کرده است; ولی در تصمیم گیری، پیامبر را تنها ذکر کرده است.»[۶]
معنای حکمیت پیامبر
سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضی تحکیم که در خصوص آیه ۳۶ سورهی احزاب احتمال داده شده، منافات دارد; زیرا:
اولا همان گونه که از آیات روشن شد، دادن این حکم به پیامبر، همان حکم انحصاری خداوند است که به او تفویض شده و مورد آن، امور دین و جامعهی مؤمنان میباشد. ثانیا در آیه «فَلَا وَ رَبِّکَ لایُؤْمِنُونَ حَتی یُحَکِّمُوکَ…» (نساء/۶۵) نیز با رجوع به آیات قبل، میبینیم که ابتدا آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول…» قرار دارد و سپس به این مساله پرداخته شده که هرگاه به مردم گفته میشود به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض میکنند. آن گاه این حکم کلی دربارهی همه پیامبران مطرح گردیده است: «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله» (نساء/۶۴) و سپس آیه مورد نظر قرار گرفته است و مؤمنان را کسانی قلمداد کرده که هم پیامبر را در میان خود حاکم میگردانند; یعنی ملزم هستند که او را حاکم کنند؛ و هم از دل و جان به حکم او راضی وتسلیم هستند و در آیه بعد، یکی از احکامی را که احتمال داشت از سوی پیامبر صادر گردد، با این مضمون توضیح میدهد: «اگر ما به آنان دستور میدادیم که همدیگر را بکشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عدهی اندکی آن را اجرا نمیکردند.»
ثالثا در آیه مورد استشهاد، برای حمل حکم پیامبر بر قاضی تحکیم ـ همانطور که قبلا هم توضیح داده شدـ، مساله روشنتر است; زیرا در آن جا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود؛ بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمی از سوی خدا و رسول صادر گردید، مؤمنان از خود اختیاری ندارند; یعنی حتی اموری که به طور عادی در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب میشود. این مطلب، حکایت از این میکند که حکم پیامبر شامل همه دستورهایی است که ایشان در موارد مختلف دادهاند و حتی عمل به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مسالهای پیش آید که حکمش از سوی پیامبر صادر شده باشد، عمل به آن لازم است.
۴ ـ آیههایی که پیامبر را محور امور اجتماعی معرفی میکنند
محور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعه
قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت انبیا را اقامهی قسط در جامعه انسانی معرفی میکند:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط… ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت رفتار کنند.» (حدید/۲۵)
عدالت اجتماعی یکی از آرزوهای جوامع بشری در طول تاریخ بوده و هست و همهی کسانی که به گونهای ادارهی جامعه را بر عهده دارند یا میخواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید میدهند و خداوند نیز پیامبران را با همین هدف به میان مردم فرستاده و ابزار لازم را نیز که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است. (ناگفته نماند که قسط در مورد انبیا، دایرهای بسیار وسیعتر از آنچه مربوط به زندگی مادی انسان است، را شامل میشود.)
نکتهای که در آیه شریفه وجود دارد ـ و جزو سنتهای تغییرناپذیر خداوند است ـ اینکه مردم در پذیرش هدایت تشریعی خداوند، مختارند. از این رو، رهبری پیامبران بر اساس ایمان تحقق مییابد نه بر اساس زور؛ و در این آیه نیز پس از تامین محورهای تحقق قسط در اجتماع که عبارت است از: رهبری معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهدهی خود مردم گذاشته شده است. جالب اینکه قوهی قهریه که یکی از ضروریات برای اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده و هدف از آن، نصرت پیامبران و خداوند بیان شده است: «…وَ أَنزَلْنَا الحَْدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیز. و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری میکند. آری، خدا نیرومند شکست ناپذیر است.»
در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیلهی پیامبران، پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله ـ همانطور که گذشت ـ وظیفهی آنان هشدار برای ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگری از قسط است؛ زیرا در منطق قرآن کریم «…إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم. به راستی شرک ستمی بزرگ است». از اینجا این پرسش نیز پاسخ داده میشود که چرا عدهای از پیامبران به رهبری مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوی اقوام مخاطبشان جستوجو کرد به گونهای که شرایط تحقق یک جامعهی مؤمن که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید.
اجازه گرفتن از پیامبر هنگام شرکت در امور اجتماعی
در سورهی نور، خداوند بر محوریت پیامبر در امور اجتماعی تاکید میکند و مؤمنان را کسانی قلمداد میکند که در این امور، تابع او هستند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُواْ مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُواْ حَتی یَسْتَْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَْذِنُونَکَ أُوْلَئکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم. جز این نیست که مؤمنان کسانیاند که به خدا و پیامبرش گرویدهاند، و هنگامی که با او بر سر کاری اجتماع کردند تا از وی کسب اجازه نکنند، نمیروند. در حقیقت، کسانی که از تو کسب اجازه میکنند، آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند. پس چون برای برخی از کارهایشان از تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان که خواستی اجازه ده و برایشان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است.» (نور/۶۲)
این آیه شریفه، نقش رهبری مؤمنان را به پیامبر نسبت میدهد و تقدم امور اجتماعی بر امور شخصی را بیان میکند و تذکر میدهد که در امور اجتماعی، هیچ کس حق تکروی و عمل بر اساس رای خویش را ندارد و باید همهی امور با اجازهی پیامبر انجام گیرد. البته به پیامبر نیز سفارش میکند که اگر افرادی برای رفع گرفتاریهای شخصی از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولی این اجازه نیز به خواست ایشان بستگی دارد. در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونهای دیگر توجه شده و دعوت پیامبر به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقی گردیده و به آثار زیانبار مخالفت با دستورهای ایشان که تحقق فتنه یا نزول عذاب میباشد، پرداخته شده است: «لاتجَْعَلُواْ دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یخَُالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبهَُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبهَُمْ عَذَابٌ أَلِیم. خطاب کردن پیامبر را در میان خود، مانند خطاب کردن بعضی از خودتان به بعضی [دیگر] قرار مدهید. خدا میداند [چه] کسانی از شما دزدانه [از نزد او] میگریزند. پس کسانی که از فرمان او تمرّد میکنند بترسند که مبادا بلایی به آنان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند.» (نور/۶۳)
علامه طباطبایی در این باره میفرماید: «خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کاری از کارها است; مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان برای مشورت در کارهای اجتماعی و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهای دنیوی یا اخرویشان. پس همهی اینها، خواندن از سوی پیامبر محسوب میشود.»[۷]
بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در «فلیحذر الذین یخالفون» دستور خداوند باشد، منتفی میگردد؛ هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر در امور اجتماعی، بر جای خود باقی است.
محور بودن پیامبر در امور مالی جامعه
از محورهای مهم در امور اجتماعی، امور مالی است. در اسلام، سه محور مهم برای تحقق عدالت اجتماعی در این بعد در نظر گرفته شده که هر سه در اختیار پیامبر به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است. زکات، خمس و انفال، این سه محور را تشکیل میدهد (هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگری نیز در این زمینه مطرح است که بیشتر جنبهی فردی دارند و قابل پیشبینی نیز نیستند).
خداوند پیامبر را متولی امور زکات قرار داده و از مؤمنان میخواهد به سهمی که از سوی خداوند و پیامبر به آنان داده میشود، راضی باشند: « وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُواْ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ سَیُؤْتِینَا اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلی اللَّهِ رَاغِبُون. و اگر آنان به آنچه خدا و پیامبرش به ایشان داده اند خشنود میگشتند و میگفتند: «خدا ما را بس است به زودی خدا و پیامبرش از کَرَم خود به ما میدهند و ما به خدا مشتاقیم» [قطعاً برای آنان بهتر بود].» (توبه/۵۹)
سهام افراد و نیز افرادی را که مشمول زکات هستند، پیامبر معین میکند. علاوه بر اینکه یکی از مصادیق آن، که فی سبیل الله است، هنگام مصرف نیز به سرپرست نیاز دارد. انفال و خمس نیز مانند زکات است؛ جز اینکه انفال، تنها ویژهی خداوند است: «یَسَْلُونَکَ عَنِ الْأَنفَالِ قُلِ الْأَنفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول… از تو در باره غنایم جنگی میپرسند. بگو غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستادهی [او] دارد …»
ولی در خمس، افراد دیگری نیز شریکند: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُول وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیل … و بدانید که هر چیزی را به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن برای خدا و پیامبر و برای خویشاوندان [او] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است…» (انفال/۴۱)
۵ ـ آیههایی که مؤمنان را به ایمان به پیامبر فرا میخوانند
در قرآن کریم آیههایی وجود دارد که مؤمنان را به ایمان به خداوند و رسول فرا میخواند. در بعضی از این آیات، خداوند و رسول هر دو ذکر شدهاند:
«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِن قَبْل… ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایی که قبلا نازل کرده، بگروید…» (نساء/۱۳۶)
هر چند این آیه نیز برای استدلال بر مطلوب کفایت میکند، ولی چون ممکن است بر مراتب ایمان قلبی حمل شود، آیهای را دراین باره میآوریم که مؤمنان را به ایمان به رسول فرا میخواند:
«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِه یُؤْتِکُمْ کِفْلَینِْ مِن رَّحْمَتِه … ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا دارید و به پیامبر او بگروید تا از رحمت خویش شما را دو بهره عطا کند…» (حدید/۲۸)
در این آیه، مؤمنان به ایمان به رسول دعوت شدهاند و با توجه به اینکه آنان قبلا به خداوند، رسول او و کتاب ایمان آوردهاند، در این آیه، نکتهای نهفته است. علامه طباطبایی در این باره میفرماید: «مقصود از ایمان به رسول، اطاعت کامل از او در آنچه دستور میدهد و آنچه باز میدارد، میباشد؛ چه حکمی از احکام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، دستوری از او صادر شده باشد.»[۸]
آنگاه که این آیه شریفه را به ضمیمهی آیات قبل که هدف از بعثت انبیا را اقامهی قسط معرفی میکنند در نظر بگیریم و به نتیجهی ایمان به رسولـ که نوری از سوی خداوند است که به واسطه آن، مردم در دنیا حرکت میکنند ـ توجه کنیم، این مساله آشکارتر میشود که خداوند اطاعت کامل از پیامبرش را خواسته و او را حاکم بر امور مردم قرار داده است.
فصل دوم
مسؤولیت سیاسی پیامبر در قرآن
رویکرد قرآن به جایگاه سیاست خارجی و روابط بینالملل در حکومت نبوی
روابط خارجی، به مجموعهی روابط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی سیاسی ودیپلماسی میان دولتها و ملتها گفته می شود. تفاوت روابط خارجی با سیاست خارجی درآن است که سیاست خارجی به مفهوم امروزی خود، تنها به سیاستهایی گفته می شود که مجری آنها وزارت خارجهی دولتها باشد و از کانال آن وزارت پایهریزی گردد. به دیگر سخن، سیاست خارجی عبارت است از سیاست یک دولت در کنش متقابل با دیگر دولت ها و ملتها.
روابط دیپلماتیک هم عبارت از روابطی می باشد که بین دولتها پس از شناسایی یکدیگر وتوافق در برقراری روابط، با اعزام نماینده ایجاد می شود. به بیان دیگر، روابط دیپلماتیک، شامل کلیه ارتباطات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که بین دو یا چند دولت از طریق نمایندگیهای دیپلماتیک دولتها صورت میگیرد. پس روابط دیپلماتیک، به روابط میان دولتها گفته میشود و شامل روابط میان ملتها وسازمان های غیر دولتی نمیگردد. بنا براین، روابط خارجی مفهوم وسیعتری از سیاست خارجی و روابط دیپلماتیک دارد. هدف ما در این بخش، بررسی رفتار پیامبر درعرصهی روابط خارجی به معنای وسیع کلمه است و شامل هر گونه روابط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دیپلماسی میگردد.
اهداف سیاست خارجی پیامبر
رسالت پیامبر که خاتم پیامبران است، دو ویژگی عمده دارد: جهانی و جاودانگی؛ این دو ویژگی نشان میدهد که اسلام عقیدهای است فراتر از سرزمین یا سرزمینهای خاص؛ بلکه به تمامی افراد با تفاوتهای نژادی، قومی تعلق دارد. قرآن نیز بر این دو حقیقت تصریح دارد: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون. تو را به پیامبری نفرستادیم، مگر بر همهی مردم مژده دهنده و هشدار دهنده؛ ولی بیشتر مردم ]این موضوع را[ نمیدانند.» (سبأ/۲۸) علت این عمومیت نیز این است که مبنای تشریع و احکام اسلامی فطرت انسانی است؛ لذا اختصاص به مکان خاصی ندارد. فطرت، روح، فکر و هدف مشترک آدمی، همواره جامعهی بشری را به همگونی فرا میخواند؛ و چون جایگاه رسالت پیامبر فطرت و خواستهی مردم بود، آرمان نهایی اسلامی، رسیدن به امت واحد بشری و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی و به وجود آمدن کشور واحد جهانی، تحت حاکمیت قانون واحد الهی است.
در مورد انسانها نیزگروه بندیهای میهنی یا قبیلهای، در عین اینکه افراد یک کشور و یا یک قبیله را در یک مجموعه گرد میآورد و به آنها وحدت میبخشد، آنها را در برابر واحد دیگری قرار میدهد؛ لذا یکی از اهداف رسالت پیامبر، سرعت بخشیدن به روند تکاملی جامعه برای رسیدن به این هدف مطلوب است. اسلام با استراتژی دعوت به مکتب فطرت و ارائه ایدئولوژی سازگار با فطرت و عقل، جوامع بشری را به سمت چنین جامعهی جهانی و شکل گیری یک امت نزدیک میکند.
از این رو، هدف غایی پیامبر، دعوت تمامی مردمان آن روزگار به اسلام بود. پیامبر نه تنها باید مردم مکه، حجاز و شبه جزیره عربستان را به اسلام دعوت مینمود، بلکه میبایست طبق فرمان خداوند متعال، دعوت خویش را حتی به خارج از شبه جزیره، از ایران تا روم و مصر و حبشه و دیگر کشورهای وقت میرساند. از سوی دیگر، چون دعوت پیامبر جاودانی بود باید زمینههای آن نیز فراهم میشد.
نظام سیاسی اسلام در عصر پیامبر، از ساختار بسیار سادهای برخوردار بود. پیامبر به عنوان رهبر دینی و سیاسی جامعه، مسؤولیت تمام امور را در دست داشت. او همچنان که مسؤولیت سیاسی را به عهده داشت، مسؤولیت قضایی، اجرایی و نظامی را نیز عهدهدار بود. سیستم اداری او از چند نفر کاتب و تعدادی اصحاب و یاران که معمولا در کنار او بودند و داوطلبانه و بدون برخورداری از عناوین رسمی انجام وظیفه میکردند تشکیل شده بود.
ساختار تصمیم گیری مرکب بود از شخص پیامبر، وحی و مشورت. این ساختار به ایشان امکان میداد تا تصمیمات و برنامه ریزیها را در کوتاهترین مدت انجام داده و در اجرای آنها نیز از سرعت فوقالعادهای بهرهمند باشد. دیپلماسیای که از مرکزیت این ساختار رهبری میشد، همانند سیاستهای داخلی، در کمال سادگی و صراحت انجام میگرفت. از طرف دیگر، با توجه به ساختار تصمیم گیری ویژه، اهداف و اصول حاکم بر سیاست خارجی، ماهیت کاملا دینی و الهی به خود میگرفت؛ به همین دلیل دیپلماسی پیامبر اسلام، دیپلماسی کاملا دینی بود.
دیپلماسی عصر پیامبر
دیپلماسی پیامبر را در سه سطح میتوان تحلیل کرد:
الف ـ دیپلماسی با قبایل عرب و یهودیان;
بـ دیپلماسی با دولتهای همجوار;
جـ دیپلماسی با قدرتهای بزرگ ایران و روم.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-09-05] [ 11:45:00 ب.ظ ]
|