گلیفورد معتقد است که در تفکر واگرا ۳ ویزگی یا ۳ عنصر دخالت دارند:

انعطاف پذیری یا نرمش اندیشه[۷۷]

اصالت اندیشه[۷۸]

سیالی اندیشه[۷۹]

یعنی هر چه تفکری انعطاف پذیرتر اصیل تر و سیال تر باشد، واگرایی آن بیشتر است و در نتیجه این نوع تفکر ‌خلاق‌تر است (گیلفورد، ۱۹۵۰؛ به نقل از کراس و کلی، ۲۰۱۲).

۲-۲-۵ مراحل تفکر منطقی در مواجهه با مشکلات

چون مسایل و مشکلات در موقعیت‌های مختلف، انواع گوناگون دارد، تفکر منطقی نیز از سطوح مختلفی برخوردار است. افراد اگر بخواهند، تفکر منطقی داشته باشند در مواقعی که ‌در مورد مسأله‌ای می‌اندیشند و یا با مشکلاتی روبرو می‌شوند، باید مراحل ذیل را در فرایند حل مشکلات ‌و اساساً در جریان تفکر دنبال نمایند.

۱ـ تشخیص مسأله: اولین مرحله‌ای که تفکر منطقی از آنجا شروع می‌شود تشخیص مسأله است. همان گونه که تشخیص نوع بیماری در فرایند درمان کار اساسی و گام نخستین است، تشخیص مسأله در جریان تفکر هم گام نخست است. وقتی افراد بتوانند مسأله را درست تشخیص دهند، می‌توانید مدل تفکر و این که از چه راهکارهایی می‌بایست در حل مسأله استفاده نمایند، را نیز تشخیص دهند.

۲ـ فرضیه سازی: فرضیه‌هایی که ممکن است آن ها را احتمالات، حدس‌ها، تصورات یا بینش‌ها بنامیم، ما را به جمله های پیش‌بینی کننده که به صورت قضایای شرطی در آمده است، رهنمون می‌شود، ‌در مورد علت یک رخداد چندین احتمال را مطرح نموده احتمالی را که از همه نزدیک‌تر و منطقی‌تر به نظر می‌رسد، برمی‌گزینیم.

۳ـ تصمیم‌گیری: از میان فرضیه‌های مختلف یکی از آن ها را به عنوان بهترین فرضیه که با شواهد موجود تأیید شده است، انتخاب و به دنبال آن تصمیم‌گیری متناسب با موقعیت‌ را انجام می‌دهیم(استرنبرگ و گریگورنکو[۸۰]، ۲۰۰۲).

۲-۲-۶ سبک های تفکر از دید استرنبرگ

استرنبرگ با ارائه نظریه خودگردانی ذهنی ، سبک های تفکر را در ۱۳ سبک مطرح می کند، که در ۵ بعد کارکرد ، اشکال ، سطوح ، دامنه ها و گرایش ها طبقه بندی می شود. به طور مختصر در بعد کارکرد، فرد دارای سبک قانون گذار تمایل به ایجاد ، اختراع و طراحی دارد و کارها را به روش خود انجام می‌دهد . فرد دارای سبک اجرایی، آنچه را که به او گفته می شود، انجام می‌دهد و فرد دارای سبک تفکر قضاوتگر تمایل به قضاوت و ارزیابی افراد و کارها دارد. در بعد گرایش، فرد دارای سبک تفکر آزاد منشانه تمایل دارد کارها را با روش های جدید انجام دهد و با آداب و رسوم مخالف است و فرد دارای سبک تفکر محافظه کارانه تمایل دارد کارها را با روش های از پیش تعیین شده و صحیح انجام دهد که این سیزده سبک تفکر را می توان به دو نوع سبک تقسیم کرد. اولین نوع سبک های تفکر (از قبیل قانونی ، قضایی ، کلی نگر ، سلسله مراتبی و آزاداندیش ) مولد خلاقیت هستند و به پردازش اطلاعات پیچیده نیاز دارند. افرادی که این سبک تفکر را به کار می گیرند، متمایل به چالش طلبیدن هنجارها و پذیرش خطر هستند . دومین نوع سبک های تفکر ( از قبیل اجرایی ، جزئی نگر ، تک قطبی و محافظه کارانه ) به پردازش اطلاعات ساده نیاز دارند. افرادی که این سبک تفکر را به کار می گیرند، مایل به حفظ هنجارها ، و اقتدار – محور می‌باشند . چهار سبک تفکر باقی مانده (از قبیل آنارشی ، الیگارشی ، درونی و بیرونی) بسته به سبک تکلیف خاص می‌توانند در هر یک از دو نوع سبک های تفکر پیچیده و یا ساده انگارانه قرار گیرند(استرنبرگ، ۲۰۰۳).

۲-۲-۷ رابطه هوش و تفکر

از نظر پیاژه پیش از زبان، هوش وجود دارد، اما تفکر وجود ندارد. برای کودک هوش حل کردن مسائل تازه است، در حالی که تفکر هوش درونی شده است که نه بر اعمال مستقیم، بلکه بر نمادسازی مبتنی بر زبان، تصویرهای ذهنی، و سایر مسائل مبتنی است، که امکان درونی ساختن و بازنمایی امور را در مراحل بالاتر رشد فراهم می آورد. ‌بنابرین‏ تفکر مستلزم درونی ساختن امور است در حالی که هوش هم با پدیده‌های واقعی و محسوس سرو کار دارد و هم با پدیده‌های نمادی تفکر، نظامی از اعمال درونی شده است که به آن اعمال ویژه ختم می شود که پیاژه آن ها را عملیات می نامد، یعنی اعمال بازگشت پذیر و هماهنگ کننده سایر اعمال(پیاژه، ۱۹۶۰، به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۳).

طبق نظریه پیاژه تسلط بر نمادها مهم ترین مشخصه کودک قبل از دبستان است. این تسلط به وی امکان می‌دهد که از تجارب قبلی خود حداکثر استفاده را بکند و آنچه را که قبلا” به طور ملموس به کار برده است اکنون به صورت ذهنی به کار ببرد. چون نمادها بر اساس تجارب شخص کودک است. برای هر کودک کیفیت ویژه ای دارد. نمادها به طور مستقیم جانشین اشیاء نمی شود، بلکه دانش شخص را درباره آن اشیاء نشان می‌دهد. برای مثال احتمالا” همه کودکان تصورات مشابهی از دوچرخه دارند، ولی هر کودک تصور منحصر به فرد خود را نیز از دوچرخه دارد. علت آن این است که تجارب شخصی کودکان از دوچرخه متفاوت است. پیاژه معتقد است که یکی از برجسته ترین مشخصات تفکر و تکلم کودکان، به طور کلی خودمدار بودن آنان است. یعنی کودک نمی تواند به دیدگاه شخص دیگری توجه کند. تفکر و تکلم خودمدار کودکان پیش از دبستان، نه تنها ناشی از تفسیر شخصی آنان از عملیات است، بلکه همچنین ناشی از این است که آنان نمی توانند در یک لحظه به بیش از یک چیز فکر کنند. این کیفیت در نحوه استدلال کودک درباره اشیاء نیز تأثیر می‌گذارد. پیاژه در پاسخ ‌به این سؤال که اگر در رشد هوش کودکان مراحلی وجود دارد که در سن معینی به آن می‌رسند، آیا می توان ‌به این مراحل سرعت بخشید وتا چه اندازه می‌توانیم آن را سرعت بخشیم می‌گوید: در قلمرو تعلیم و تربیت به دانش آموزان باید اجازه داده شود تا بیشترین فعالیت را شخصا” انجام دهند و با در اختیار گذاشتن وسایل مادی فعالیت‌های آن ها در جهت رشد شناختی سوق داده شود. در حوزه ریاضی و منطق، کودکان فقط از چیزهایی که خود کشف می‌کنند درک واقعی پیدا می‌کنند و هر گاه سعی کنیم چیزی را خیلی زود به آن ها بیاموزیم، آن ها را از کشف دوباره آن به وسیله خودشان بازداشته ایم. ‌بنابرین‏، دلیلی وجود ندارد که رشد هوش را بیش از حد سرعت بخشیم، زیرا زمانی که به ظاهر کودک برای تحقیق شخصی تلف می‌کنند در واقع صرف ساختن روش ها می شود. اگر فکر کنیم که کودک مفهوم عدد و سایر مفاهیم ریاضی را فقط از طریق آموزش یاد می‌گیرد اشتباه بزرگی کرده ایم. وقتی بزرگترها سعی می‌کنند مفاهیم ریاضی را قبل از موعد به کودک بیاموزند یادگیری او سطحی خواهد شد. درک واقعی این مفاهیم فقط از طریق رشد ذهنی امکان پذیر است(پیاژه، ۱۹۶۰، به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۳).

اکثریت روان شناسان امریکایی هم معتقدند که یادگیری را باید تا حد ممکن تسریع کرد. به کودکان کودکستانی کمک خواهید کرد تا به درک مفهوم نگهداری ذهنی برسند. از طرف دیگر، اگر از عقیده پیاژه جانبداری می کنید، بهتر است که به کودک اجازه دهید تا به روش و سرعت خود کسب تجربه کند. محیطی غنی ایجاد کنید که این محیط ضمن فراهم کردن حداکثر فعالیت عینی برای کودکان، دخالت معلم در سازمان دادن آن تجارب را به حداقل برساند (استرنبرگ، ۲۰۰۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...