التزام به اصل جدایی نهادهای دینی از دولت . ( دیویس ؛ ۱۳۷۸ : ۱۸۰ )
از سوی دیگر با توجه به سیر تاریخی و نیز وسعت دامنه ی تأثیر گذاری اومانیسم ، می توان انواع مختلفی را برای اومانیسم برشمرد :
پایان نامه - مقاله - پروژه
اومانیسم ادبی : دل بستگی و تعلق خاطر به ادبیات و علوم انسانی یا فرهنگ ادب .
اومانیسم رنسانس : تأکید بر برنامه ی آموزشی که در اواخر قرون وسطی با احیای نوشته های کلاسیک گسترش یافت و اعتماد به انسان در تعیین صدق و کذب امور ، دوباره پدیدار گردید .
اومانیسم فلسفی : نگرش خاص به ماهیت ، ویژگی ها ، توانایی ها ، تعلیم و تربیت و ارزش های خاص انسانی در نوع اومانیسم مسیحی و اومانیسم جدید ، ذیل این نوع از اومانیسم می گنجد .
اومانیسم مسیحی فلسفه ایی است که خود از شکوفایی انسان در چارچوب اصول مسیحی جانب داری می کند ، و اومانیسم جدید فلسفه ای است که وجود هر گونه موجود مافوق طبیعی را انکار می کند و بر عقل و علم دمکراسی ، رحم و عطوفت انسانی ، تکیه دارد . ( نبویان ؛ ۱۳۸۱ : ۱۹ )
به گفته ی کالین براون ؛ انسان گرایی خود نوعی دین است ؛ زیرا نوعی اعتقاد نامه دارد ، با این همه دینی است بدون خدا ، اگر هم خدایی وجود داشته باشد شناختنی نیست و نباید او را به حساب آورد . انسان باید فقط برای انسان زندگی کند ؛ زیرا انسان چه بخواهد و چه نخواهد ، در دنیا فرو افکنده شده و باید خود را حفظ کند ، انسان به معنای واقعی خودش ، خالق خودش است و باید معیارهای خودش را به وجود آورد ؛ باید هدف های خودش را تعیین نماید و باید خودش ، راه را به سوی آن ها بگشاید . ( نبویان ؛ ۱۳۸۱ : ۲۰ )
با توجه به آن چه که گذشت اومانیسم را در مقابل اصالت خدا به اصالت بشر تعریف نموده اند . در اندیشه ی اسلامی ، انسان دارای کرامت ذاتی و اشرف مخلوقات است ؛ اما این مقام و منزلت را تنها در ذیل بندگی خداوند به دست می آورد ، حال آن که در اندیشه ی اومانیستی ، بشر اصل و مدار عالم فرض می گردد و عقل خود بنیاد بشری ، مستقل از وحی به عنوان ، راهنما و معلم زندگی وی تعیین می گردد . به این دلیل اومانیسم در مقابل خداگرایی است . ( نبویان ؛ ۱۳۸۱ : ۲۱ )
تضاد ماهوی در غرب مدرن با اسلام نیز در همین جوهر اومانیستی مدرنیته نهفته است ؛ چرا که غرب مدرن در همه ی شئون و جنبه های خود اومانیستی و بشر انکار و از این رد ، غیر دینی و بلکه ضد دینی است .
اومانیسـم اصلی ترین شاخـص تفکر و تمدن مدرن است که حقیقت آن سیطره ی ساحت نفسانی وجود آدمی بر ساحـت روحانی وجود وی و اسارت در چـنگال نفس اماره است و با انکار بندگی خداوند به اثبات بردگی نفس اماره می پردازد . دمـکراسی نیز صورت سیـاسی – اجتمـاعی تفکر اومانیـسمی به شمار می آید . ( صانع پور ؛ ۱۳۷۸ : ۱۰۰ )
۴-۴ ۰ اومانیسم یا انسان گرایی در ادبیات عرب
اما سیر و حرکت اومانیسم و انسان گرایی در ادبیات و شعر به گونه ی دیگری است . شعر انسانی یکی از مترقی ترین هنرهایی است که زبان عربی شناخته است و این هنر در اصل ، هنر حقیقی است ؛ چون بر پایه ی عاطفه ی صادقانه است و تجربه ی شاعرانه در آن از عمق وجود انسان سرچشمه می گیرد ؛ این احساس صداقت شاعر ، که مخاطب آگاه ، نیز متوجه آن می شود سبب می شود که شاعر تیز بین از جامعه ی خود جدا نشود و هنر خود را از آن دور نکند ؛ چرا که یکی از بزرگ ترین تحریک عواطف پنهانی در انسان این است که لحظاتی را که درد و نا امیدی بر جامعه مسـلط می شود ، تجربه کند و زندگی پنهان انسـان تصـویری از زندگی اجتمـاعی اوست که در آیینه ی شعرش منعـکس می کند . این هنرمنـد ، خود را قربانی جامعه می کند و روح خود را تصـویری صادقانه از جامعـه ای قرار می دهد که نمی تواند از آن جدا شود . ( الصاوی ؛ ۱۹۸۵ : ۲۸۶ )
در زمینه ی ادبیات انسان گرایی یک گرایش کامل است که اختصاص به یک مکتب ادبی مشخص ندارد و مانند ادبیات ، نتیجه ی عواطف و معنای انسانی است و هر مکتب ادبی که بیشترین گرایش را با انسان گرایی داشته باشد بیشترین نزدیکی را به انسان دارد . ( همان : ۲۸۷ )
شعر عربی از روزگار گذشته تاکنون ، دارای برخی معانی انسان گرایی و ارزش های معنوی بود . برای مثال زهیر بن أبی سلمی که از شاعران برجسته و حکیم در روزگار جاهلی است ، در ستودن ارزش صلح و آرامش انسانی چنین می گوید :
یَمنیاً لِنـعمَ السَّیــدان وَجَدَتهــما عَلـَی کل حــالٍ سَحــیل و مُبــرمِ
تَدارکتُما عَبــساً و ذُبـیان بَعـدَما تَفـــانوا و دَقُّوا بیــنهُم عِطرَ مِـنشَمِ
(به نقل ازالزوزنی ؛ ۱۲۴۳ : ۷۳ )
ترجمه :
قسم می خورم که این دو ، بهترین مردانی هستند دیده ام چه در سختی و چه در راحتی .
آن ها بین عبس و ذبیان صلح برقرار کردند بعد از این که تصمیم گرفته بودند با یکدیگر بجنگند و یکدیگر را بکشند .
از زمانی که اسلام ظهور کرد این ارزش های انسانی در عرب ها گسترش یافته و آموزه های دینی نیز در تقویت آن ها سودمند یافت .
در عصر عباسی انسان گرایی در شعر عربی توسط شاعرانی چون أبوالعتاهیه و ابن معتز و ابوالعلای معری به اوج خود می رسد .
اما در عصر معاصر مفهوم انسان گرایی تغیرات عمده ای را به خود دید . نازک الملائکه ، سیاب ، شوقی ، ایلیا أبوماضی ، صلاح عبدالصبور و… را می توان از مهم ترین شاعرانی دانست که به مضمون های انسانی پرداخته اند .
۴-۵ ۰ انسان گرایی در شعر
آدمی همواره با برجای نهادن آثار ارزنده ای از خویش به بیان رساتر و شیواتر ، صفحات اندیشه و تاریخ خویش را می گشاید . در شعر دانته و شکسپیر ، گوته و بوتلر و در هنر بتهون ، واگنر و موزار ، و در نقاشی داوینچی و پیکره های ساخته شده به دست میکل آنژ و همه ی آثار دیگر که گروه بزرگان از خود به یادگار بر جای نهاده اند ، همیشه باقی خواهد ماند . چه در به وجود آمدن این آثار به آن مقدار که زمان و مکان آن ها تأثیر داشت اندیشه و فکر عمیقشان حول محور انسان و انسان گرایی موثر بوده است . چنان که به همان اندازه جاودانی بودن انسانیت و هر آن چه که مربوط به آن است از قبیل : زیبایی ها ، واقعیت ، گرمی وجود هستی و سردی و هراس عدم و نیستی و مرگ تأثیر داشته است . ( جرداق ؛ ۱۳۴۵ : ۱۲ )
انسان در هر جامعه ایی که در آن زندگی می کند ، دارای عاطفه و احساسی است که متأثر از محیط اطرافش است و این تأثیر پذیری سبب تحول در دیدگاه های او می شود . این دیدگاه گاهی مثبت و گاهی منفی است .
اگر انسان شاعر ، نویسنده و نقاش باشد ، این تأثیر پذیری به صورت یک قطعه ی شعری یا یک متن ادبی یا تابلوی نقاشی خواهد بود . شاعران در جامعه ای که زندگی می کنند با دیدگاه های انسانی مثبت یا منفی شروع به سرودن اشـعار می کنند و این مفاهیم ارزشـمند یا غیر ارزشی در آثارشان به کار می برند . آن ها گاهی وقت ها از نابودی خصوصیت های انسانی احسـاس اندوه می کنند و نسبت به کم رنگ شدن آن در جامعه هشـدار می دهند . با نگاهی مختصر به گذشته ی آدمی در می یابیم که سراسر تاریخ بشریت را مبارزه و نبرد میان نور و ظلمت ، یا بین عدالت و ستم و یا میان استبداد و طلب آزادی است یا به عبارت دیگر پیکاریست میان عزت و شرافت انسانیت – که می خواهد شامل همه ی وجود آن گشته و همه ی جوانب و ارکان زندگی مادی و معنوی آن را فرا گیرد – و بین حوانیت و بربریت مطلقی که می خواهد خود را بر فضائل و حقوق همگان مسلط سازد و سرنوشت توده را در دست بگیرد و با زشت ترین موضع ها و بدترین شکل ها و برخلاف خواست زندگان و عظمت زندگی ؛ از همه ی وسائل و امکاناتی که طبیعت برای مردم به ودیعت نهاده است به تنهایی بهره مند شود ! انسان در آن مرحله از تاریخ حیات قدیمی خود ، فقط به خاطر خود زندگی می کرد و به خود می اندیشید و جاودانی بودن را تنها برای خود می خواست ، این ادوار ادامه یافت … اما در پایان ، آن ها ، به حکم خود طبیعت انسانی ، حس اجتماعی وجود داشتت . طبیعتی که با تمام خصلت هایش متوجه ایجاد حس اجتماعی گردید . و از آثار و نتایج این توجه به خصلت های طبیعت انسانیت ، آن بود که شخصیت اجتماعی در قرون جدید ، منبع قوانین و اصول گردید و نشانه ی عصر ما ، آن علامت اجتماعی گردید که می کوشد حقوق و آزادی های فردی را در آن چارچوب مراعات و نگهداری کند ، که او و دیگران را با هم در بر دارد . ( جرداق ؛ ۱۳۴۵ : ۱۰ ، ۱۱ )
ادبیات و شعر ابزاری برای بیان ارزش های انسانی قرار گرفت ، این جلوه از شعر باعث می شود که شعر از حالت تقلیدی و پرداختن به مفاهیمی همچون مدح ، رثـا ، غـزل در بیاید و تبدیل به وسیـله ایی برای تعبیر از زندگی ناب انسـانی و بازتاب قضـایای آن و کشـف کردن ابعاد آن در زمان حال و آینـده می شـود . ( القمیحه ؛ ۱۹۸۵ : ۱۲ )
با ورود مضامین اجتماعی به عرصه های ادبی ، روح حق جویی و حقیقت بینی اوج گرفت ، تا آن جا که از همه ی قوانین و برنامه ها نیرومندتر گردید و در نتیجه ، قوانین آن دوران بر طبقات اصیل ملت فشار و ستم روا نمی داشت و بر آنان سخت نمی گرفت و حقوق آن ها را ضایع نمی کردند ، مگر آن که واکنش سختی در نزد آن طبقات ایجاد می نمود که کار آن با عصیان و انقلاب پایان می پذیرفت .
این گونه است که شعر در خدمت زندگی انسانی قرار می گیرد و با او به سمت آسمانی سرشار از خیر و خوبی و بخشش به پرواز در می اید . با این دیدگاه کار هنری ، که بیان کننده ی تخیل ها ، رویاها و اندوه ها باشد ، ارزش کمتر نسبت به کارهایی دارد که در برگیرنده ی حقایق ارزشمند انسانی ، ماندگاری است که با گذشت زمان و تغیر نسل ها از بین نمی رود . ( السحرتی ؛ ۱۹۸۴ : ۱۷ )
شاعر می تواند با هنرش به درون دنیای مردم و جامعه ای که در آن زندگی می کند ، نفوذ کند و به هنر نمایی بپردازد ؛ زیرا که او جزیی از جامعه ای است که در آن زندگی می کند ؛ اما او با کمک هنرش می تواند به گسترش ارزش های انسانی در جامعه کمک کند و سطح تفکر افراد جامعه را بالا ببرد . در این صورت ، شعر او را از لطافت زیبایی برخوردار خواهد کرد و می تواند زندگی والای انسانی را به تصویر بکشد و مقام انسانی را بالا ببرد . در این هنگام است که مردم به چنین کسی روی می آورند و او را گرامی و محترم شمرده و به رسالتش ایمان پیدا می کنند . ( الدّقاق ؛ ۱۹۶۱ : ۴۹۳ )
بیهوده نیست که اگر گفته شود شاعر ماهر و توانگر کسی است که با زیرکی واکنش درستی نسبت به جریان های زندگی انسانی داشته باشد و بتواند دیدگاه مثبتی در جامعه و کنترول تفکر مردم آن جامعه ایجاد نماید ، به همین خاطر شعری که بیان کننده ی ارزش های انسانی خالص و ناب باشد ، قابل ارج نهادن و تقدیر بوده و شاعر آن قابل ستایش و تمجید می باشد .
صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه هر دو در سرزمینی می زیستند که عمرشان را در جهت خدمت به مردم و ارتقای ارزش های ناب انسانی قرار دادند . شعر آن ها در این زمینه به عنوان الگویی زیبا و والا در مسیر انسانیت قرار گرفت . آن ها بسیار کوشیدند که چارچوب های شعری را به گونه ای تغیر دهند که بتوانند آرزوها ، رویاها و هدف های انسانی را بیان کنند . در حقیقت عبدالصبور و تیموریه کسانی هستند که شعر را در خدمت انسان و مسائل انسانی قرار دادند به گونه ای که هرکس آن را بخواند تصویری زیبا از کمالات انسانی را در شعر در می یابد . آن ها در برابر بی عدالتی ها ، ستم ها ، خیانت ها و … که نابودکننده ی ارزش های انسانی است به پا خواستند و هنر خویش را به نمایش گذاشتند .
فصل پنجم
مقایسه و بررسی وجوه اشتراک و افتراق مضامین اومانیسم در اشعار صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه
فصل پنجم
مقایسه و بررسی وجوه اشتراک و افتراق مضامین اومانیسم در اشعار صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه
صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه ، هر یک اشعاری را در خصوص اومانیسم سروده اند . با مطالعه و بررسی دیوان هر دو شاعر با ابیاتی رو به رو می شویم که گاه در مضمون و محتوا با یکدیگر مشترک هستند ، و گاهی نیز با مضامینی رو به رو می شویم که تنها یکی از دو شاعر به آن پرداخته اند .
نگارنده بر آن است تا وجوه اشتراک و افتراق مضامین اومانیسم در اشعار عبدالصبور و عائشه تیموریه را بررسی کند و به مقایسه ی اشعار این دو شاعر بپردازد تا میزان توانایی هر یک از این دو شاعر را به مرحله ی نمایش بگذارد .
۵-۱ ۰ وجوه اشتراک مضامین اومانیسم در اشعار عبدالصبور و عائشه تیموریه
در این بخش از پایان نامه برآنیم وجوه اشتراک دو شاعر را در خصوص مضامین اومانیسم مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم .
۵-۱-۱ ۰ تجرد وخانواده
انسان در مرحله ی آغازین تاریخ حیات قدیمی خود ، فقط به خاطر خود زندگی می کرد و تنها به خود می اندیشید و جاودانی بودن را تنها برای خود می خواست ؛ اما این امر پاسخگوی تمام نیازهای بشری نبود . حاجات و خواسته های نامتناهی بشری ، انسان را به مرحله ی تازه ایی وارد می سازد ، مرحله ی زندگی و اندیشه و تمایل به خانواده و جاودان بودن به همراهی فرزندان و نزدیکان ؛ مرحله ای که آدمی عشق و عاطفه ، مهر و محبت خود را متوجه خانواده ی خود می سازد به طوری که غم ها و شادی های خانواده زندگی فردی انسان را به طور مستقیم تحت تأثیر قرار می دهد . دو شاعر نامی مصری ، صلاح عبدالصبور و عائشه تیموریه نیز خویش را از جامعه ی بزرگ بشری دور نمی دانند و همچون دیگر شاعران بخش قابل توجهی از اشعار خود را به بیان عشق و عاطفه ، غم و رثای عزیزان خود اختصاص داده اند . برای تثبیت این امر به بیان بخشی از ابیاتی که عبدالصبور در رثای پدرش سروده است اشاره خواهیم کرد که چگونه در خلال این رثا وجود خانواده را منبع انرژی و امید بشر عنوان می دارد .
او عشق و احساس و وابستگی روحی بین افراد خانواده و همچنین نیاز آدمی را به تکیه گاه ارزشمندی چون خانواده با بیانی صریح و عمیق این چنین عرضه می دارد که میان خانواده ی من ، پدر ، بازوان همت خانواده ، با لحن و زیبایی شیرین و عاطفی با دیگر اعضای خانواده ارتباط برقرار می کند و این چنین به حریم امن خانواده دل گرمی می دهد ؛ شاعر حضور پدر را گرما بخش حیات انسان معرفی می کند که در پی مرگ و نابودی پدر خانواده شور و حرارت آدمی به یأس و غم و اندوه مبدل می گردد :
یَبْدو المَوتُ فی منزلِنا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...