والش و آنگسون (1991)، ابعاد دانش در یک سازمان را از نظر مفهومی در چهار گروه افراد، ساختار، فرهنگ سازمانی، و ساختار فیزیکی محل کار طبقهبندی نموده اند (Walsh & Ungson, 1991). در ادامه شاوا و ویلیامز (2009) این ابعاد
را ایدههایی مهم در حوزه گردشگری دانسته و مورد بررسی قرار دادند (Shawa & Williams, 2009). در این میان برخی از مجاری مستقیم و غیرمستقیم جریان دانش، از سوی برخی پژوهشگران تقسیمبندی شده است. از این حیث،
مجاری غیرمستقیم جریان دانش شامل ملاحظات، فشار تجاری و انجمنهای تجاری و سمینارها، گردهماییها و منبعیابی دلایل تغییرپذیری انسان؛ و مجاری مستقیم، سرمایهگذاری مستقیم خارجی، فرانشیر، سرمایهگذاریهای مشترک، مدیریت قراردادها، و نظم و مقررات و آموزش را شامل میشوند (Fan et al 2009; Kacker, 1988; Hjalager, 2002). همچنین، فان و همکاران (2009) در ارزیابی انتقال و مدیریت دانش در سازمانهای صنعت گردشگری در زمینه نوآوری، خصوصاً تمرکز بر یکپارچگی دیدگاههای مدیریت، برخی از مکانیزمهای کلیدی انتقال دانش در صنعت گردشگری را بیان نمودند. آن ها برخی متغیرهایی را که در مدیریت دانش در حوزه هتلداری بااهمیت میدانستند در قالب چارچوب مدیریت دانش در راستای نوآوری در صنعت هتلداری مطرح و اجزای این چارچوب را شامل: تسهیم دانش (حجم دانش تسهیم شده، تکنیکهای تسهیم، موانع تسهیم)، کسب دانش (موانع کسب، امکانات، فرصتهای تعامل اجتماعی)، و نگهداری دانش (رویههای عملیاتی، روشهای نگهداری) دانسته اند (Fan et al, 2009).
برای ارزیابی “عملکرد عملیاتیِ” مدیریت دانش، مرکز کیفیت و بهرهوری آمریکا (1996) و مرکز مشاوره کسب و کار آرتور اندرسون، ابزار ارزیابی مدیریت دانش را در سال 1999 توسعه دادند. این ابزار مورد استفاده مؤسسات برای انتخاب نوع مدیریت دانش، شامل 5 عنصر اساسی: استراتژی و رهبری؛ فرهنگ؛ تکنولوژی؛ ارزیابی؛ و فرایند مدیریت دانش بود. چهار عامل کلیدی موفقیت در این راستا، روند پذیرش مدیریت دانش، افراد درگیر در مدیریت دانش، پشتیبانی از ساختار سازمانی برای مدیریت دانش، و فناوری اطلاعات بکار رفته در مدیریت دانش معرفی شدهاند. این در حالی است که ون (2009) برخی مشکلات را برای مدل ارزیابی مدیریت دانش مطرح کرده است. اهداف چندگانه مدیریت دانش، ارزیابی دشوار مدیریت دانش، ارتباط مدیریت دانش با مسائل فازی، و ارتباط مدیریت دانش با رفتارشناسی فردی از آن جمله میباشد (Singh, 2008).
آلی (1997) فعالیتهای مدیریت دانش سازمانی را در قالب، ایجاد دانش، نگهداری دانش، تسهیم دانش و نوآوری دانش تقسیمبندی نموده است. این تقسیمبندی میتواند به ارزیابی فعالیت مدیریت دانش سازمانی کمک کند. این
پژوهشگر تنها بر فعالیت مدیریت دانش سازمانی بدون اثربخشی فعالیت سازمانی تمرکز داشت (Allee, 1997). هوی و میسکل (2001)، معنقدند که ارزیابی اثربخشی فعالیت مدیریت دانش میتواند در 4 مرحله: اثربخشی پذیرش دانش،
اثربخشی دستیابی به دانش، اثربخشی یکپارچگی دانش، و اثربخشی بالقوه دانش طبقهبندی شود (Hoy & Miskel, 2001).
فرناندز و سابهروال (2001) برخی ارزیابیهای مدیریت دانش را مد نظر قرار دادند (Becerra-Fernandez & Sabherwal, 2001). اسویبی (2002)، به معرفی اثربخشی عملیاتی مدیریت دانش پرداخته است (Andreeva, & Kianto, 2012). برخی از جداول ارزیابی نیز توسط پژوهشگران دیگر پیشنهاد شده است (Prieto-Pastor et al, 2010).
ون (2001) و هوس و بل (2001) از دیگر فعالیتهای انجام شده در زمینه شاخصهای اثربخشی مدیریت دانش هستند (Darroch, 2005). ون (2009)، شاخصهای ارزیابی مدیریت دانش سازمانی را در قالب، ایجاد دانش (تولید و بدست آوردن)، نگهداری دانش (مرتب کردن، ذخیرهسازی، گردآوری، معرفی، تحلیل، طبقهبندی)، تسهیم دانش (اجتماعی کردن، مشارکت و همکاری، توزیع، دستورالعمل)، و نوآوری دانش (تغییر، بهبود، توسعه، عمق دادن) تنظیم نمود. وی همچنین، شاخصهای ارزیابی اثربخشی مدیریت دانش سازمانی را در 4 گروه و 12 زیرگروه، اثر بخشی توافقی دانش (انطباقپذیری، نوآوری، رشد و توسعه)؛ اثر بخشی دستیابی به دانش (کسب، کیفیت، کارایی)؛ اثربخشی یکپارچگی دانش (مطلوبیت، شرایط، ارتباط)؛ و اثربخشی بالقوه دانش (وفاداری، القاء، شناسایی) ارائه نمود (Darroch, 2005). : (Chang et al, 2003).
[1]. American Productivity and Quality Center (APQC).
[2]. Arthur Anderson Business Consulting.
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 09:30:00 ق.ظ ]
|