مطالعه ساختارهای هنجاری و تاثیر آن در رقابت منطقه ای بین ... |
اهمیت و نقش خاندان سعودی در تشکیل و وحدت ملی در نام کشور نمایان شده است. عربستان تنها کشور در جهان به شمار میرود که به نام قبیله ای که بنیان گذار آن بود ،نامگذاری شده است. ملک بن سعود ،بنیانگذار عربستان سعودی نوین ،کشور را از یکسو با نیروی شخصیت خود واز سوی دیگر از طریق برقراری یک اتحاد عاقلانه میان قبایل ،متحد ویکپارچه کرد. وجود زنان متعدد و فرزندان بسیار ابن سعود ،سبب اتصال خاندان سلطنتی با قبیله های باالقوه مزاحم شده است و در نتیجه این قبایل یا جذب پادشاهی شده یا بی طرف ماندند.شاهزادگان سعودی که تعداد آنها بین دو تا سه هزار نفر است ،اکثر مقامهای مهم وحساس را بر عهده دارند و این روند در نوع خود یک سازمان سیاسی پیچیده با کارایی خاص را تشکیل می دهد. بنظر می رسد که قومیت کاملا به همان اندازه ایدئو لوژی ،یک عامل پیوستگی و سازماندهی می باشد. مناطقی که از هم متمایزند ،از طریق شبکه ازدواج و وابستگی های خانوادگی به یکدیگر متصل می شوند. با این وجود چهار ناحیه جغرافیایی دولت سعودی هویت منطقه ای خود را بشدت حفظ کرده اند . این مناطق عبارتند از :نجد (خاستگاه آل سعود)، الاحصا (مقر اقلیت قدرتمند شیعه در شرق عربستان)،حجاز (محل شهرهای مقدس مکه ومدینه) و منطقه عسیر (ناحیه کوهستانی جنوب غربی عربستان) این خصلت ،یعنی چند تکه بودن باالقوه ی این سازه ی جدید سیاسی ،سعودیهارا؛ بشدت در باره ی مداخله ی قدرتهای منطقه ای در امور داخلی این کشور نگران می سازد. خواه این قدرت خانواده ی هاشمی در اواسط استقلال عراق و اردن فعلی باشد یا نفوذ یمن در عسیر ویا نفوذ ایران با شیعیان هم مسلک خود در منطقه الاحصا باشد یا مصر تاثیر گذار با ملی گرایی عربی عبدالناصر در گذشته یا با تحولات کنونی که میتواند حتی در سراسر پادشاهی اش تاثیر گذار باشد. همین موضوع سعودیها را به برقراری ارتباط مستحکم با قدرتهای بزرگ در هر شرایط زمانی سوق داد . در آغاز قرن بیستم برای مقابله با عثمانیها با بریتانیای کبیردست دوستی داد ودر میانه قرن بیستم برای مقابله با بریتانیا ،با آمریکا روابط گسترده ای برقرار کرد.( هینه بوش،1390:ص363). از عواملی که گریز از مرکز را در این کشور تشدید می کند ،می توان به وسعت زیاد این کشور به همراه اقلیم خشک و بیابانهای لم یزرع ،اقلیت قابل ملاحظه شیعه در شرق کشور (مراکز استقرار صنایع نفتی)،پراکندگی جمعیت ،فقدان نیروی انسانی فعال و مهاجر پذیری آن اشاره کرد. از عوامل مرکز گرادر این کشور ،می توان به مذهب و روابط و ساختار قبیله ای و منابع عظیم نفت وگاز جهت استفاده از عواید آن برای تثبیت وفاداری قبایل اشاره کرد.(هینه بوش،1390: ص 78)
4-2-1-3 وضعیت اجتماعی و مدنی عربستان
پنجاه سال پیش هنوز عربستان در شمار فقیرترین کشورها بود. وجامعهای بسته و بسیار سنتی داشت .در زمان سفر ملک سعود پسر ارشد ابن سعود و پادشاه اسبق عربستان به ایران این کشورهنوز فقیر بود که درآمد اصلیاش را پذیرایی از حاجیان تشکیل میداد. مردمانش همه مانند هم بسیار سنتی میاندیشیدند تسلیم شاهی بودند که مالک جان و مال و نفتشان بود. جمعیت ششمیلیونی به همت پول نفت و همت عربی اکنون از ۳۰میلیون گذشته است. جامعه بیسواد آن روز، امروز باسواد شده است. دولت، با مشوقهای بورسی اروپایی و آمریکایی، یا با جوایز دیگر در داخل به تشویق تحصیلات عالیه می پردازند. این ثروت ناگهانی، گرچه بخش مهمی از آن به حسابهای ابدی شاهزادگان و وابستگان دو ملیتیشان در آمریکا و اروپا سرازیر میشود، با این حال بخشی صرف سرمایهگذاریهای داخلی آنان میشودو سرریزهایی هم دارد که همراه با درآمدهای فزاینده حجهای عمره و تمتع نصیب ملت میشود. (مجلسی،1391)
95 درصد تولید نا خالص ملی عربستان مربوط به نفت است . ذخایر عظیم وقدرت تولید وسیع روزانه این کشور در داخل سازمان اوپک و حتی در میان کلیه تولید کنندگان نفت جهان ،قدرتی اعطا کرده که میتواند در زمینه افزایش و کاهش تولید نفت این کشورها و همچنین در میزان بهای نفت در بازار جهانی تعیین کننده باشد و بسیاری از کشورهای تولید کننده ومصرف کننده را تحت فشار قرار دهد. بنابر این با توجه به دلارهای نفتی بود که خاندان سعودی ،سیاست ساماندهی سرزمینی عربستان را در در دستور کار خود قرار داد و توانست با بهره گرفتن از آن ،اقتدار وخویش را بر اساس حاکمیت آل سعود و وهابیت شکل گرفته بود بر این سرزمبن اعمال کندو از حمایت و پشتیبانی مردمی که دور از پایتخت زندگی می کنند ،برخوردار شوند.(هینه بوش،1390:ص79) امکانات اقتصادی مطلوب طی سالهای طلایی دلارهای نفتی ،اجازه هر نوع رویا پردازی را می داد و دولت باحضور همه جانبه اش نه فقط در نقش حامی مردم که در مقام شکل دهنده سر زمین ظاهر شد . اما همین عامل تثبیت کننده یعنی رژیم سعودی با نوسان قیمت نفت با نوسان قیمت نفت در پروژه های بلند پروازانه اش دچار اشکال شد و بدنبال آن و فاداریهای قبیله ای با عدم حمایت روسای قبایل کم رنگ تر شد .
جامعه عربستان دچار تفرقه فرهنگی شدیدی است که در کشورهای عربی دیگر نظیر ندارد. پیرامون نسلهای پیشین گذشته افرادی با تخصصهای ،تکنوکرات، معلم، حقوقدان، اقتصاددان، پزشک، صنعتگر و روزنامهنگار شکل گرفته است که در بهترین دانشگاهها تربیت شدهاند، زبان جهانی میدانند، فرهنگهای دیگر را دیدهاند و آزادیهای بیشتری میخواهند. بسیاری از آنان پیرامونیان همان دربار محافظهکار ابن سعود هستند که اینک شمارشان به چندهزار نفر نیز رسیده است و از جمله دختر شیکپوش همان ملک سعود محافظهکار است که خواهان نقش بیشتر زنان در امور کشور است. گروه دیگری جماعت کثیر قبایل و روستاییان پیشین است که آموزش و بهبود وضع سواد و تماس بیشترشان با شهر صرفا بر سهمخواهی بیشتر در حاکمیت و گسترش محافظهکارانه شریعت افزوده است و تفکر سلفی و القاعده و نوع صادرات طالبانی آن از همین گروه برمیخیزد. بنظر می رسد همین گروه آینده را برای آن اصلاحطلبان لیبرال تیره میسازند هرچند شمار پیشاهنگان نواندیش در نسلهای کنونی افزایشی فزاینده دارد، اما اکنون نهاد سلطنت در درون و بیرون با چالشی دو قطبی مواجه است. این دو قطبی بودن در سایر کشورهای عربی نیز دیده میشود، اما شکاف آن در عربستان بسیار شدیدتر است.( مجلسی،1391)
عربستان سعودی از معدود کشورهای جهان است که شهروندان آن از حکومت محافظه کار خود ، محافظه کارتر هستند. در عربستان سعودی همچنان، ریشه مشروعیت دولت در پایبندی به قرآن و سنت نبوی مطابق با آموزه های محمد بن عبدالوهاب است و نمایان ساختن تعهد رژیم به حفظ ارزشهای اسلامی و وهابی گری هنوز هم مانند نخستین سالهای به قدرت رسیدن سعودی ها در این کشور اهمیت دارد. یعنی از دید اکثر مردم عربستان، حکومتی مشروع است که پایبندی بیشتری به اسلام داشته باشد و این کاملا” با معیارهای غربی مشروعیت مانند انتخابات و کثرت گرایی و… متفاوت است. حتی برخی از آنانی که بیش از دیگران با زندگی نوین آشنایی دارند و طرفدار اصلاحات قلمداد میگردند نظیر تکنوکرات ها، بازرگانان و دانشگاهیان نیز ار این قاعده مستثنی نیستند. در واقع، امروزه هرگونه حرکت اصلاح گرایانه که به سمت مدرنیزه کردن ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عربستان جهت گیری نموده باشد، از درون خاندان سلطنتی است. به اعتقاد یک دیپلمات که در عربستان سعودی خدمت کرده، این شرایط محصول وضعیتی است که خود سعودی ها عامدا” در ایجاد آن سهم داشته اند تا از این طریق پایه های حکومتی خود را استحکام بخشند. بنابراین، در وضع موجود، تمامی کسانی که به نوعی خواستار اصلاحات در ساختار قدرت، واگذاری نقش بیشتر به مردم، ایجاد یک مجلس پارلمانی واقعی،اعطای حقوق بیشتر به زنان و مواردی از این دست هستند، با در نظر گرفتن اوضاع و احوال متوجه شده اند در صورتیکه بخواهند علم مبارزه علیه حکام را برافزازند، از حمایت اکثریت برخوردار نخواهند بود و لذا براساس یک تفاهم ناگفته و نانوشته، تمامی این اشخاص ترجیح داد ه اند درون سیستم کار کنند و اصلاخات مورد نظر خود را با سرعتی کمتر از داخل هدایت نمایند. ( نادری، 1388)
مهمترین اقدام عربستان برای مقابله با ابهام در مشروعیت سیاسی ناشی از جریان انقلاب اسلامی ایران و جنگ دوم خلیج فارس ، برنامه ای برای تشکیل شورای مشورتی ملی بود که در اواخر 1992 ملک فهد در یک ژست دمکرات ما بانه آن را به مردم اعلام کرد. اعضای این مجلس انتصابی هستند و فهد آنها را عمدتا از دو جناح لیبرالها و رهبران مذهبی برگزیده است. از جمله اقدامات دیگر فهد می توان به تحول ساختار سیستم اداری ومحلی ،اعلام تقسیمات جدید کشوری که بر مبنای آن کشور به 13 منطقه اداری تقسیم می شود و نیز تشکیل شورای مشورتی منطقه ای در هر استان اشاره کرد. با این وجود نباید انتظار داشت که حاکمان سعودی در اثر فشارهای داخلی و خارجی منافع خود را فدای انجام اصلاحات کنند بلکه تا آنجا پیش خواهند رفت که منافع حکومت که همانا بقای خاندان آلسعود به عنوان علت وجودی کشور عربستان است در معرض تهدید وخطر سقوط قرار نگیرد در غیر این صورت با آن بشدت برخورد خواهند کرد.(زراعت پیشه،1383:ص220 )
موضوع مهم دیکر ،مهاجر پذیری عربستان به دلیل کمبود نیروی انسانی فعال و کار آمد است .این خصیصه اجتماعی ،جامعه عربستان را در برابر فرهنگ بیگانگان به ویژه غربی ها قرار داده است تعداد خارجیان شاغل در عربستان بین 2 تا 4 ملیون نفر است که وجود این نیروها علاوه بر وابستگی شدید فنی و تخصصی عربستان به کشورهای دیگر ،موجب آسیب پذیری اقتصاد وصنعت این کشور در برابر احتمال کارشکنی های کارگزاران خارجی در این بخشها می شود. همچنین از آنجا که جامعه سنتی عربستان در حال مدرنیزه شدن است ،تبعیض طبقاتی فاحش و اختلاط مردم بومی با مهاجران از جمله پیامدهای یک بافت اجتماعی نا هماهنگ شده است که کشور عربستان را آسیب پذیر ساخته و احتمالا در آینده بی ثبات تر خواهد ساخت.(امامی،1380:ص 16)
با این حال فعلا نظام اجتماعی و بدوی عربستان به عنوان یک عامل مثبت درونی نقش مهمی در تثبیت ساختار حکومتی این کشور دارد. از سوی دیگر عربستان خاستگاه قوم عرب است و در میان کشورهای عرب که همگی به شدت بر قوم گرایی و پان عربیسم تکیه دارند ،وجهه خاصی دارد . در عربستان فعالیت احزاب ممنوع است و هیچ نهاد دمکراتیکی برای فعالیت سیاسی و اعتراض وجود ندارد. این در حالی است که رشد طبقه تحصیلکرده در این کشور رو به افزایش بوده و در نتیجه مو جب پیدایش تضاد میان روشنفکران و سیاستمداران حکومتی شده است. همچنین پیدایش افکار انقلابی ورشد گروه های مبارز افراطی که واکنش اعتراضی نسبت به حضور نیروهای خارجی در کشور ووابستگی خاندان آل سعود به آمریکا و کشورهای غربی نشان می دهند و از سوی دیگر جریان روشنفکری عرب ک از طریق مذاکرات مستمربا حکومت بدنبال دستیابی حقوق دمکراتیک برای شهروندان سعودی است،موجب شده است که حاکمان سعودی در موقعیت دشواری قرار گیرند . این در حالی است که از نظر مذهبی چالشهای بسیار سختی را با شیعیان مناطق شمال شرقی وغربی کشور و شیعیان همسایه در یمن و بحرین داشته اند.
5-2-1-3 حادثه 11 سپتامبر و تنگنای عربستان از سوی آمریکا برای انجام اصلاحات داخلی
آمریکا پس از حادثه 11سپتامبر رژیم سعودی را به علت رعایت نکردن حقوق بشر سخت به باد انتقاد گرفت. همچنین بسیاری از آمریکاییان به این فکر افتادند که در زمینه مسائل مربوط به انرژی بویژه نفت از کمک عربستان بی نیاز بشوند. فشارها برای انجام گرفتن اصلاحات در در کشورهای منطقه چنان بالا گرفت که نیویورک تایمز نوشت : وزارت امور خارجه آمریکا از دولت عربستان خواسته است در متن درسی کلاس دهم مدارس که به نقل از قرآن به دانش آموزان آموخته میشود با مسلمانان مهربان و با کفار سختگیر باشند ،بازنگری کند. این نویسنده پا را از این فراتر گذاشته و از دولت عربستان خواسته بود آیات مربوط به جهاد را از تعلیمات دینی کشور خود و از تعلیمات دینی فرستادگان خود به دیگر کشورهای اسلامی حذف کند.زیرا به باور دولتمردان آمریکا هر چند عربستان از نظر اقتصادی یار آمریکا است و از نظر نظامی همپیمان این کشور در منطقه است ولی در زمینه فرهنگی از دشمنان آمریکا بشمار میرود.دولتمردان عربستان برای کاهش دادن فشارها و فرار از این جوبسیار سنگین،ناگزیر به یک رشته کارهای نمایشی و سطحی دست زدند و تا اندازه ای از تنگی فضای کشور کاستند. در حال و هوای کم و بیش آرام سال2001 بود که روشنفکران و فرهیختگان عربستان با تشکیل یک لابی خواستار اصلاحات شدند و در خواستهایی برای حقوق سیاسی و مدنی ،برابری جنسیتی ،مسئولیت پذیری حکومت،مبارزه با فساد اداری ،توزیع عادلانه در ادهای دولت ،برپاشدن یک دادگاه عالی و قوه قضاییه مستقل و مهمتر از همه قاعده مند کردن قدرت مذهبی وهابیها و واداشتن آنها به پیروی از حکومت قانون مطرح کردند. در مقابل در عربستان کارهای آزمایشی برای اصلاح نظام آموزشی انجام شد و نهادهایی که گروه های تروریستی بیشتر از راه آنها عمل می کردند ،سخت زیر نظر گرفتند . همچنین برخی از واعظان تند رو از مساجد زیر دست دولت رانده و برای بازگشت به کار ناگزیر شدند از نو آموزش ببینند.ولی پس از چندی حکومت دوباره نسبت به درخواستهای روشنفکران عقب نشینی کرد. چرا که نایف نایب السلطنه و وزیر کشور تعدادی از آنهارا دستگیر کرد گویا پیشنهاد بر پاشدن نظام پادشاهی مشروطه بیش از هر چیزی نایف را به خشم آورده بود. روبرو شدن با چنین موانع و مقاومتهایی سبب شد خانواده سلطنتی به این نتیجه برسند که پیگیری اصلاحات ،واکنش بسیاری از روحانیون وهابی و نیز برخی از شاهزادگان را در پی خواهد داشت ؛واکنشی که که می تواند مشروعیت حکومت را خدشه دار و پایه های آن را سست کند. سر انجام در مارس 2007 ،ملک عبد الله اعلام کرد که هنوز زمان اصلاحات نرسیده است . رژیم سعودی مدعی شد که دولت عربستان با دیگر دولتها تفاوت دارد زیرا آنا خادم حرمین شریفین نیستند به علت همین مسئو لیت است که اصلاحات باید با دقت و دور اندیشی و با مدیریت درست صورت گیرد. (جمالی،اطلاعات سیاسی و اقتصادی ،61:1389)
6-2-1-3وضعیت زنان عربستان
عربستان از جمله جوامعی است که سیطره سنت با تعصب و برداشت های سلفی از دین پیوند خورده و نیمی از افراد جامعه را که زنان هستند از هرگونه حضور اجتماعی ،مشارکت شهروندی و حقوق سیاسی محروم نموده است .بعضی از این امور توسط جامعه پذیرفته شده و در بعضی موارد هر گونه ساختار شکنی منجر به جنجالی در داخل یا خارج می شود .زنانی که قانون شکنی می کنند ،مثلا رانندگی می کنند به نوعی مجازات می شوند و بعد از مدتی خواستار بخشش ملوکانه و مراحم شاهانه می شود .طولی نمی کشد که حقوق فراموش شده زنان به فراموشی می انجامد . این سوال مطرح است که آیا زنان این سرزمین به غایت ناهمگون و نشسته بر بال تکنولوژی های وارداتی، حریمی و حرمتی خواهند یافت وچگونه این موانع تعصب برداشته می شود و این حق برابری و تساوی برای زنان براساس مفاهیم مدرن شکل خواهد گرفت.
چشم انداز روبرو امیدوارکننده نیست .به این دلیل که دراین سرزمین بخش مهمی از مردان آن نیز از دایره قدرت و مشارکت بدورهستند و کشور تحت قدرت شاهزادگانی است که بر اساس حسب و نسب به قدرت رسیده اند و امکانی برای افراد آزاد و بدون قبیله و طایفه نیست .واقعیت این است که امروز عربستان براساس الگوهای حکومتی سنتی اداره می شود که در آن شیخوخیت و پیر سالاری حاکم است و تداول قدرت در خانواده حاکم در میان برادران موید این مساله است.شورای مشورتی عربستان که مظهر دموکراسی مردان در عربستان است هنوز نمایندگانش حق مصاحبه با رسانه ها را ندارند و تابعی از قدرت پادشاه است .درست است که در ترکیب آن افرادی فرهیخته ،تحصیلکرده و تکنوکرات و بروکرات حضور دارند اما بیش از اینکه مظهر اراده عمومی باشند مظهر ارادت و وفاداری اند. نمی توان در این فضا انتظار داشت که حضور اجتماعی زنان در عربستان ادامه پیدا کند و با اعطای مجوز حضور آنان در انتخابات شهرداری ها موانع و مشکلات موجود بر سر راه آنها زائل شود .
اما با این وجود،می توان به افقهایی روشن نیز امیدوار بود و آن هم به دلیل تحولاتی که در خاورمیانه در حال وقوع است. ممکن است که این حق اعطائی به زنان در عربستان صرفا ماهیت تبلیغی و رسانه ای داشته باشد یا حکومت بر اساس موج پدیدار شده مجبور به اقداماتی اصلاحی شده باشد و حتی ساختارهای سنتی جامعه عربستان امکان عملی شدن قانون اعلامی در جامعه را ندهد و شاهد حضور زنی در نتایج انتخابات آتی نباشیم . اما می توان امیدوار بود که بواسطه آگاهی فزاینده زنان از نقش و حقوق معوقه شان با کمک انقلاب رسانه ای و اینترنتی زنان عربستان تلاشهای جدی تری را در جهت احقاق حقوق خود ،آغاز کرده اند .(صالحی،1390)
2-3 فصل دوم (مقایسه ارزشهای مذهبی دو کشور ایران و عربستان )
گفتار اول
1-2-3هویت مذهبی مردم ایران
اگر فرهنگ ملی به برکت نقالی وتئاتر در بین مردم ایران رواج پیدا می کرد ،دین از زبان واعظان و آیینهای جاودانه ای که هر مذهب برای خود ایجاد می کند،رواج یافته است. پایگاه اجتماعی هویت مذهبی به دو بخش در جامعه تقسیم میشود . نخبگان و توده ها نخبگان مذهبی به دلیل گذران سالهای متمادی در درس و بحث مذهبی ،صاحب چنان ذهنیتی می شوند که غیر از آنچه در دایره مباحث مذهبی ،کلام وفقه و حتی تاریخ دین قرار دارد به چیز دیگری اعتنا نمی کنند . در عین حال در قرن حاضر روحانیان مسلمان به علوم ودانشهای دیگر هم روی آورده اند.به همین دلیل نخبگان مذهبی مسلمان بویژه در ایران به دو گروه سنتی ومتجدد تقسیم شده گاه رودر روی یکدیگر قرار می کیرند. نخبگان متجدد مذهبی که طیفی از روحانیان جوان و مذهبیون مکلا را در بر میگیرد سازگاری بیشتری با هویت ملی و سیاق زندگی غربی دارند. و مخاطب آنان خصوصا در سه دهه گذشته بیشتر جوانان دانشجو واقشار متوسط شهری بوده اند.بازرگان ،شریعتی و سروش جزو بزرگترین چهره های این گروه بودند. و مهمترین تشکل سیاسی –اجتماعی این جریان نهضت آزادی یا جریان موسوم به ملی مذهبی بود.
اما نخبگان مذهبی سنتی نقش بسیار عظیم تری در شکل گیری هویت مذهبی دارند. این گروه هویت مذهبی را تا اعماق جامعه رسوخ داده و از طریق آیین های ریشه دار روضه خوانی ،تعزیه و سایر مراسم مذهبی ،عامه مردم را با رمز گان فرهنگ دینی ،چهره ها ،نمادها وتاریخ دین آشنا می سازند. اساسا هویت دینی در بسیاری از جوامع عامل مهمی وحتی بهانه ای برای ایجاد یک هویت ملی مستقل بوده است . مانند استقلال یافتن ایرلند جنوبی و احیای دوباره کشور ایران با تشکیل حکومت صفویه.
به این ترتیب می توان پی برد که هویت مذهبی گسترده ترین (از نظر تعداد باورمندان) و ژرفترین (از نظر ذهنی واجتماعی) هویتی است که در میان ایرانیان وجود دارد. اتفاقی که در این عرصه برای ایران رخ داد این بود که تلخکامیهای ایرانیان در 15 قرن گذشته به نوعی هماهنگی با نارضایتی و اعتراضات تفکر شیعه داشت که در نهایت حکومت صفویه آن را به عنوان مذهب رسمی کشور ایران برگزید.
روشنفکران ملی از اعراب مهاجم به عنوان بدترین مردم یاد می کنند. با استناد به روایات،این اعراب به امامان شیعه ظلم بسیار کرده اند و سرداران وسلاطین آنها هم غاصبان خلافت واقعی یعنی امامت بوده اند
این تطابق به شکل گیری یک هویت ملی مذهبی کمک شایانی کرده است.
اما این نگرانی وجود دارد که تاکید بر هویت مذهبی شیعه می تواند با وجود اقلیتهای مذهبی دیگر در ایران مثل اقلیت سنی و پیروان سایر ادیان در تعارض قرار گیرد . در اینجاست مکمل هویت ملی ومذهبی می تواند کارساز باشد. مثلا کردهای سنی از نظر ملی در همبستگی کامل با ملیت ایرانی قرار دارند هر چند خود به این امر آگاه نباشند و از سوی دیگر قوم عرب خوزستان از نظر مذهبی در همبستگی کامل با بدنه جامعه قرار دارند. (نقیب زاده ،1388:ص199)
1-1-2-3 سابقه ی تاریخی مذهب در ایران
زمانی که اسلام به ایران قدم گذاشت ،مذهب رسمی ایرانیان دین زرتشت بود که بیش از حد به سیاست و قدرت آلوده شده بود و پیشوایان دینی پیش از آنکه مروجان اخلاقی جامعه باشند ،سیاستمداران و قدرتمندان بودند. این رو نابودی نظام سیاسی ، زوال مذهب حاکم را در پی داشت. این احتمال وجود دارد که خود روحانیون زرتشتی به جهت آلوده بودن به قدرت به آسانی با قدرتمندان جدید یعنی اعراب فاتح کنار آمده و حتی مردم را به پذیرش دین جدید تشویق کرده باشند. پیش از این اصلاحات مانی واعتراضات مزدک هم نتوانسته بود از انحطاط اجتماعی و فرهنگی ایران جلوگیری کند. در عین حال نشر اسلام در ایران نزدیک به دو قرن طول کشید و ایرانیان در طول خلافت امویان وعباسیان ،نقش مهمی در رویدادهای سیاسی و اجتماعی ایفا کردند. برای مثال به نقل از مورخین اکثر سپاهیان مختار که به خونخواهی حسین بن علی(ع) قیام کرده بودند ایرانی بودند و یک کلمه هم به زبان عربی سخن نمی گفتند. این حوادث خود مقدمه ای برای گرایش ایرانیان به تشیع بود. تعصب و تفاخر بنی امیه و گاه بنی عباس و تلاش آنها به یکی نشان دادن اسلام و زبان عربی ،یکی دیگر از دلایل گرایش آنان به تشیع بود.(ملایری،1369:ص89)
زنده نگاه داشتن زبان فارسی کار علمای دینی و حکمای ماورالنهر بود که از تعرض اعراب دور و انسجام فرهنگی آنها محرزتر بود. زبان فارسی یکی از پایه های حفظ هویت و استمرار فرهنگی ایرانیان و یکی از راه های احیای اسطوره ها و علائم فرهنگی ایران پیش از اسلام بود. تحولات فکری فرهنگی در این دوره بیشتر به دگر گونی در آئین های مزهبی و پذیرش اصول دین جدید مربوط می شود . در درجه اول اهورا مزدا جای خود را به الله می دهد و آتشکده ها یاتخریب میشوند و یا به مسجد تبدیل می گردند.
آنچه موجب سر در گمی ایرانیان شده بود ،عملکرد بنی امیه بود که جلوه های وحشتناکی از تعصب قومی و نابرابری را ترویج می کردند که این امر به ایرانیان گران می آمد و آنها را به باز اندیشی در تحول جدید وادار می کرد. اما از سوی دیگر همین خلافت ستمکار ،در تقلید از پادشاهان ایرانی مشتاق بودند و در این راه از مشاوران ایرانی کمک می گرفتند. توسل به الگوی ساسانی از سوی خلفای اموی با ترجمه وصیتنامه اردشیر بوسیله ابن مقفع تاثیر قاطعی در مسیر خلافت بر جای گذاشت ،بویژه آنکه در این وصیتنامه بین پادشاهی و مذهب هیچ تفکیکی صورت نگرفته و این الگو به جد مورد توجه خلفا قرار گرفت. به این ترتیب نوعی مبادله فرهنگی بین ایرانیان و اعراب صورت گرفت که پیامدهای آن تا به امروز پایدار مانده است.شرکت ایرانیان در جنبشهای اعتراض آمیز این دوره مثل جنبش مختار به خونخواهی حسین بن علی (ع) و جنبش زیدیه از یکسو و شرکت دانشمندان ایرانی در تهیه وتدوین کتابهای فقهی و فلسفی اسلامی از سوی دیگر خود به معنای قرار گرفتن ایرانیان در بطن تحولات جهان اسلام است.(ملایری،1369:ص101)
2-1-2-3تاثیراندیشه های سیاسی شیعه بر فرهنگ سیاسی ایران
بسیاری ار نویسندگان غربی مانند لمبتون ،امتزاج دین وسیاست در تاریخ اسلام را بر گرفته از الگوی نظام سیاسی ایران باستان تلقی می کنند.
اگر چه مسلمانان این امتزاج را ناشی از آموزه های اسلام می دانند. اما پر واضح است که همراهی دین و دولت یکی از عناصر اصلی فرهنگ سیاسی در ایران بوده است. این موضوع نه تنها در آموزه ی سیاسی تشیع که با وحدت دین ودولت تحقق می یابد ظا هر شده است بلکه با ارثی بودن سمت معنوی به شکلی مشابه با توارث رهبری سیاسی در ایران ،وفاق کامل داشت. همچنین نیروی معنوی ائمه نیز با انریشه فره ایزدی در نگرش ایرانشهری کاملا همسو بود. اینگونه همسوییها سبب رشد که ایرانیان در ادامه همان نگرشهای گذشته حرکت کنند. مهمترین تحول ،تحکیم این اندیشه در خاطره تاریخی این بود که منبع مشروعیت سیاسی مذهب و نماد آن همراهی نهادهای مذهبی با نهادهای سیاسی است.
اینکه شاهان صفوی برای تایید مشروعیت سیاسی خود به طرح ادعاهای دینی اقدام کردند یک بدعت نبود ونمی توانست باشد . در حقیقت صفویان بر پایه یک سنت بسیار قدیمی به طرح این ادعاها پرداختند.
جان فوران در کتاب مقاومت شکننده می نویسد"منبع مشروعیت در ایران دوره صفویه ،حول محور ادعاهای دینی وسیاسی شاهان صفوی و عناصر مخالفت به شکل جانبی در فرهنگ سیاسی شیعه آن زمان و سایر جلوه های آگاهی مردم ،دور می زد. ” (فوران،1378:ص78)
در واقع نظام سیاسی ،مذهبی صفویه یاد آور یک مرحله از تاریخ گذشته ایران بود . آنچه صفویان در ایران انجام دادند نمونه کاری بود که ساسانیان پیش از این انجام داده بودند. بازسازی نهادهای مذهبی و فرار دادن آنها به عنوان پشتوانه مشروعیت نظام در ایران ،سابقه دیرینه داشت و اقدام صفویه سبب شد تا این رابطه تقریبا از آن عنوان یک الگو تاریخ معاصر ایران استفاده شود و نظامهای سیاسی متاخربرای بقا ومشروعیت به خود به دین وعلما تکیه کنند . چنانکه پس از صفویه آقا محمد خان قاجار ضمن آنکه شمشیر خود را در بقعه شیخ صفی متبرک ساخت ،خود را به عنوان حامی مذهب شیعه معرفی نمود واز علما حمایت کرد. این امر به بزگشت علمای شیعه که پس از سقوط صفویه به عتبات عالیات هجرت کرده بودند و همچنین به باز سازی اماکن مذهبی و رونق شهرهای مقدس قم ومشهد کمک کرد.
از آنجا که مذهب شیعه از طریق حکومت صفویه به هویت ملی ایرانیان و شفاف نمودن مرزهای ملی وفرهنگی ودینی آنها با اقوام دیگر کمک شایانی کرد خود به خود به صورت عنصر موسس ایران جدید و احیاء عظمت گذشته و نماد و استقلال این کشور جلوه گر شد. از این پس آنچه بر کنش ایرانیان در عرصه داخلی و خارجی اثر گذار بود ،مذهب شیعه بوده است. طبیعتا به این ترتیب بر وزنه سیاسی ،اجتماعی نخبگا ن مذهبی افزوده شد و آنها را به صورت بارزترین نماد جامعه مدنی در آورد . روحانیت شیعه در مرز جامعه مدنی وسیاسی قرار می گیرد . اگر دولتها ،دولتهای شریعت پناهی باشند ،رابطه روحانیت ودولت نزدیکتر وبهتر می شود در غیر این صورت آنها پای خود را در جامعه مدنی محکم تر می کوبند. جیمز بیل به این رابطه اشاره میکند که در آغاز صفویه این رابطه بسیار پر رنگ ودر اواسط عمر این سلسله کم رنگ تر می شود . در دوره قاجاریه این رابطه در نوسان است اما در دوره پهلوی هم کم رنگ می شود.
در اینجا به فرایند حیات سیاسی علما از دیدگاه مسعود کمالی می پردازیم. وی ضمن آنکه وجود علما و روحانیت را از مصادیق بارز جامعه مدنی می داند،بر فرایند حیات سیاسی آن در بستر جامعه مدنی نیز اشاره دارد. به اعتقاد او رهبری سیاسی روحانیت در ایران در پایان دهه 50 شگفت انگیز بود. تمامی مطالعات آکادمیک درباره پیشینه چنین پیروزی سیاسی،دلایل کافی دارند. مثلاً اینکه روحانیت شیعه به رغم فقدان سلسله مراتبی سازمانی خود از اینکه توانست به عنوان نشانگانی از جامعه مدنی خود را مطرح سازد،امر مهمی بود. این امر بیشتر از همه برای محققان غربی محسوس بود،چراکه آنان بیشتر از همه با ساختار سلسله مراتبی و وحدت یافته کلیسای مسیحی آشنا بودند.در برابراین پرسش که روحانیت شیعی چگونه علیرغم فقدان سازمان سلسله مراتبی توانست رهبری انقلاب اسلامی را در دست گیرد و بر تمامی رقبایش از جمله گروه های مارکسیتی و لیبرال، برتری یابد.. مقایسه ای میان نهاد روحانیت در اسلام و مسیحیت با توجه به آرای ماکس وبر انجام می شود. به این ترتیب که در کلیسا ما با یک سازمان حرفه ای متشکل و مهمتر از این با یک نهاد فرهمند و مقدس سرکار نداریم که جزم ها و عملکرد های سازمانی را مشروعیت می بخشند. اما در مورد اسلام با افراد فرهمند رو به رو هستیم. اندیشه دینی همواره زیر نفوذ چهره های روحانی مجتهدان با سیطره کاریزماتیک قرار داشته است.
به باور نویسنده،فقدان سازمان در روحانیت شیعه دو پیامد داشت: اول آنکه نهاد روحانیت رقیبی برای دولت در عرصه سیاسی محسوب نمی شد و مقدمات مشروعیت دولت را فراهم می کرد، اما از سوی دیگر به علت عدم تمرکز هیچ گاه تماماً تابع نهاد دولت قرار نمی گرفت.دولت هم در مقابل، امنیت علما را تامین می کرد. طبیعی بود در چنین شرایطی که سازمان مستقل نیرومندی وجود نداشت، علما بخواهند شیوه و نهاد های دیگری از اقتدار را تکامل دهند. این اقتدار به تدریج شکل اجتماعی و جامعه مدنی را به خود گرفت و خود را در ارتباط با جامعه مدنی و نهاد های قدرتمند آن به خصوص بازار مطرح می ساخت.روابط این دو یعنی علما و بازار، رابطه دوسویه قابل احترامی بود. علما بنیه مالی خود را بر وجوهات مذهبی بازار متکی می کردند و از سوی دیگر بازارایان با ارتباط با علما،شان و منزلت اجتماعی خویش را بالاتر می بردند. چنین رابطه ای خود را در ایجاد روابط سببی نشان می داد.
موضوع دیگر تعارض دولت باعلما و در نگاه دوم همزیستی دولت و علما بود. در باب تعارض گفته می شود که تعارض دولت با علما در جامعه سنتی بارها مورد تاکید قرار گرفته است. علما به سه دلیل از ارتباط با دولت ابا داشتند: دلیل اول به نظریه غیبت باز می گشت. نظریه غیبت هر نوع دولت را نا مشروع وغاصب می دانست. دلیل دوم بی ثباتی سیاسی بود و دلیل سوم به توانایی مالی و استغنا علما مربوط می شد. با این حال فقدان یک توجیه کلامی کافی برای یک دولت شیعی مستقل مانع از تشدید این تعارض می شد. چنین روابطی دوسویه،تعادل دولت و علما را در جامعه مدنی صورت بندی می کرد. با این حال اشکال متاخر دولت در ایران و مشخصاً از تشکیل دولت صفوی به بعد،گام هایی برای حل معارضه دولت و علما برداشته شد. گام اول از سوی خاندان صفوی برداشته شد. مثلاً ادعای نیابت شاهان می توانست به تکوین یک دولت دینی که نهاد های مذهبی شاخه ای از مدیریت سیاسی آن باشد،بیانجامد. اما از آنجائیکه پایگاه اجتماعی صفویه منشا قبیله ای داشت،این پایگاه را محتاج یک شبکه مشروعیت بخش علما می کرد. با این حال،تشکیل دولت صفوی باعث تقویت حضور علما در جامعه شد، اما در نهایت گروه غالب علما،نظریه نیابت از سوی سلطان صفوی را رد کردند. گام دوم از سوی نادر شاه برداشته شد که صریحاً دستگاه سیاسی خویش را بی نیاز از مشروعیت مذهبی به معنای شیعی می دانست از سوی دیگرمشروعیت نهاد دولت در ایران بنیاد دوگانه داشت. اول نظریه ظل اللهی مبنی برآنکه شاه سایه خداست،میراثی باستانی بود و دوم نظریه ای که در آن دولت به عنوان حافظ مجری شریعت، مشروعیت می یافت. در دوران زندیه و قاجاریه نهاد دولت بیش از پیش به این گرایش یافت که پایه های مشروعیت خویش را براساس نظریه ظل اللهی استوار سازد. نادر شاه در این مورد صراحت ویژه ای داشت. حاکمان زندیه نیز به شکل متعادل تری پیرو او بودند و شاهان قاجار هم به شکل طنز آمیزی در سودای احیای شکوه باستانی بودند.(هرسنی، 27 دیماه1389)
محمد تقی آل غفور درمقاله ای با عنوان” نقش فرهنگ در ساختار سیاسی معاصر” می نویسد:” تعارض اجزاى فرهنگ سياسى در رژيم پهلوى، موجب بروز بىثباتى و كشمكش گرديد. رضاشاه با پارهاى از ارزشها درگيرى پيدا كرد و اين روند تا سال 1341 باعث افزايش فاصله بين دو فرهنگ سنتى و دينى شد. فرهنگ نوگرا نيز هماهنگ با فرهنگ سنتى معرفى مىشد. در اين ميان فرهنگ دينى با بهره گرفتن از تجارب گذشته رشد كمى و كيفى پيدا كرد. تفكر آخوند خراسانى مبنى بر تصرف علما در مسايل قضا و حسبه از باب قدر متيقن، به انديشه نائينى مبنى بر تصرف علما از باب ولايت و در ادامه، به آراى امام خمينى مبنى بر ولايت مطلق فقيه منجر گرديد. امام شؤون پيامبر را در امور امت سه مورد مىداند: نبوت ،حکومت ،قضا همان اختيارات كه حضرت رسول(ص) و ديگر ائمه(ع) در تدارك و بسيجسپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براى حاكم فعلى قرار داده است; منتهى شخص معينى نيست، تاکید بر عنوان «عالم عادل» است .همين مطلب در اصل پنجم قانون اساسى منعكس شده است: در زمان غيبت حضرت ولىعصر(عج) در جمهورى اسلامى ايران، ولايت امر و امامت امتبر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است. از اين رو در ساختار سياسى ايران، سير حكومت ائمه به وسيله فقها پيگيرى و به جامعه سياسى متصل مىگردد. جامعه سياسى نيز به نوبه خود، «جامعه مدنى» را در بر گرفته كه در مركز آن فقها قرار دارند و در حقيقت، شريعتبا اين نقطه محورى، به جامعه سياسى متصل مىشود.
وروديهاى جامعه سياسى، شامل نيازها و مسائل، منابع و اطلاعات، از طريق صافى جامعه مدنى، فشرده و دستهبندى شده، در حالى كه بيانگر حمايتها، تقاضاها و انتقادهاى شهروندان است، به كانون قدرت سياسى منتقل مىگردد و بر تصميمگيرى آنها اثر مى گذارد ،البته با لحاظ كردن اهداف و اولويتها.
جامعه مدنى به صورت ضعيف، نقش واسطه بين دولت و مردم را ايفا مىكند و در اين وساطت ، انجام وظايف زير را بر عهده دارد: تحديد فشار دولتبر مردم. آموزش، توجيه و جهتدهى مردم ،جمعبندى خواستههاى مردمى و انتقال آن به قدرت سياسى. جامعه مدنى را در ايران مىتوان در يك تقسيمبندى كلى به دو دسته تقسيم كرد: الفعلما: شامل جامعه روحانيت، مجمع روحانيون، فقها، ائمه جمعه، بيوت آيات عظام، جامعه مدرسين و…. ب گروه ها و انجمنها: شامل دفتر تحكيم وحدت، جامعه اسلامى دانشجويان، انجمن زنان. در جمهورى اسلامى، علاوه بر رئيس جمهور به عنوان رئيس قوه مجريه و وجود ساير قوا، نظارت عالى رهبرى به منظور تضمين مشروعيتساير دستگاه ها و تصميمات آنها مورد پذيرش واقع گرديده است. نظارت شرع، از صورت اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطه به حالتى همه جانبه تبديل شده است. نقش نخبگان دينى افزايش چشمگيرى يافته و در رابطه با رهبرى به صورت واسطه بين مردم و رهبرى ايفاى نقش مى كنند. به طور كلى باورهاى دينى از صبغه و پشتوانه قانونى برخوردار شده است. در مشروطه، مردم در تعيين شاه نقشى نداشتند، ولى در جمهورى اسلامى از طريق شركت غيرمستقيم در انتخاب رهبرى، زمينه مشاركتبيشتر مردم فراهم شده است. در هر دو ساختار، احزاب و گروههاى سياسى از حالت نهادى و منبسط برخوردار نبوده، در فرهنگ مردم و فرايند سياسى كشور داراى كاركرد تثبيتيافتهاى نيستند. از اين رو ناچار به ايفاى نقش ضعيفى بوده، نتوانسته اند وظيفه و نقش اصلى خود را به عنوان واسطه بين مردم و حكومت انجام دهند، هرچند بعضى از تشكلها فعاليت داشته و دارند."( آل غفور،32:1375)
3-1-2-3انقلاب اسلامی ایران و مذهب
در سال 57 با افزايش آگاهيهاى مردم و مشاركت آنها، اين بار انقلاب اسلامى به خاطر ايجاد اميد، حركت، فرو ريختن ترس و طرح بازگشتبه خويشتن، گرايشهاى قوى ضد استبدادى و استعمارى، به ثمر نشست و نظم موجود بينالمللى را برهم زد و با حذف سلطنت از فرهنگ سياسى ايران و طرح ارزشها و احساسات اسلامى پيروزى كلى مكتب و فرهنگ اسلامى را اعلام داشت. انقلاب اسلامی ایران مهمترین جنبش اسلامی معاصر است که نماد و مظهر اسلامگرایی در عصر حاضر به شمار میآید؛ این انقلاب حرکتی بود که به جهت ویژگیهای خاص و منحصر به فرد خودکه تعجب و شگفتی تمام اندیشمندان غربی و شرقی را برانگیخت.آنچه که دلالت بر پیچیدگی بیشتراین حرکت داشته است شخصیت قوی وکاریزماتیک امام خمینی بود که نقش اساسی در پیروزی انقلاب وپایه ریزی نظام جمهوری اسلامی ایران داشت.
مهدی ابو طالبی در مقاله ای با عنوان« نقش فرهنگ سیاسی شیعه در وقوع انقلاب اسلامی ایران” می نویسد:"غربیان فکر نمیکردند که از یک نهاد علمی ـ سنتی که به گمان آنها یکی از نهادهای جمود و فرو رفتن در فضاهای علمی و روحی است، مردی بیرون بیاید که انقلابی بزرگ را رهبری کند، دولتی هم آهنگ با زمانه تاسیس کند و غرب را نه تنها محکوم سازد بلکه با آن از موضع کسی سخن بگوید که رسالتی جهانی را برای همگان به ارمغان آورده است. هنوز که هنوز است رسانههای غرب گاه از او به عنوان کسی که جهان را تکان داد و گاه کسی که مسیر تاریخ را تغییر داد نام میبرند و انقلاب او را در کنار انقلابهای کبیر فرانسه و روسیه – سه جنبش مهم سیاسی عصر حاضر که روش های سیاسی را دگرگون ساخت و ویژگیهای فرهنگی این دوران را رنگی دیگر بخشید – میدانند .ویژگیهای مذکور باعث شد که این حرکت مورد توجه فراوان اندیشمندان غرب و شرق قرار گیرد و همه سعی در تبیین و تحلیل آن داشته باشند. لذا هر کدام به نوعی این حرکت را تحلیل کردند. اما این تحلیلها بسیار مختلف و متنوع و گاه متناقض مینُماید. آنچه این نظریهپردازان را دچار مشکل کرده و موجبات تناقض را در این نظریهها فراهم آورده این است که بر اساس تعاریف و کلیشههای موجود غربی، امام خمینی (ره) در عین اینکه یک عالم کاملاً سنتی بود، در اوج دوران مدرن و حاکمیت مدرنیته انقلابی به راه میاندازد که در عمل حرکتی فرا مدرن است.اندیشمندان غربی با حرکتی روبرو هستند که از طرفی نام آن را جز انقلاب نمیتوان گذاشت، و نام انقلاب هم همواره تداعیگر نوعی پیشرفت و ترقی است ـ انقلاب در ادبیات غرب یعنی دگرگونی در راستای پیشرفت و ترقی ـ از طرف دیگر در متن این حرکت با پدیدهای به نام مذهب روبرو میشوند که نماد جمود و تحجّر و عقبماندگی و مانع ترقی و پیشرفت است. به عبارت دیگر موج اعتراضهای مذهبی برای مبارزه و مخالفت با شاه به انگارههایی استناد میکند که به سیزده سده پیش باز میگردند و در عین حال خواستههایی در زمینه عدالت اجتماعی و غیره را مطرح میکند که به نظر میرسد در راستای اندیشه و کنش ترقی خواهانه حکت می کنند . آرای مذهبی امام خمینی در اوج ناباوری تحلیل گران بین المللی با همان عفاید مذهبی که غرب آنهارا کهنه و قرون وسطایی می دانست جهان را تکان داد.نظریهپردازان مارکسیست با انقلابی روبرو میشوند که از سویی خارج از جنگ طبقات بوده و از سوی دیگر، مذهب که همواره در نظر ایشان عنصری روبنایی بوده، در این انقلاب نقش زیربنایی را ایفا میکند. طرفداران نظریات دورکیم و وبر که معتقدند جوامع در سیر عقلانی شدن، عناصر اسطورهای و رمزآلود را به حاشیه میرانند و به تدریج عقل گرایی جانشین عنصر قدسی میشود، و این پروسهافسون زدایی از جهان را فرایندی ناگزیر برای همه جوامع میدانند، با انقلابی مواجه میشوند که بازگشتی است به عنصر قدسی.
ساختارگرایان با انقلابی روبرو میشوند که نظامی را با ساختار سیاسی گسترده بروکراتیک و ارتشی قدرتمند که نه تنها تحت هیچگونه فشار بین المللی نبود بلکه همپیمانان و پشتیبانان بین المللی نیز داشت، بدون نقش اساسی دهقانان در همریخت. آنها با انقلابی روبرو میشوند که گویی در آن نوعی «ساخته شدن و معماری» وجود دارد. انقلابی که عنصر رهبری، ایدئولوژی، نحوه بسیج تودهای، مطابق با روال و روند به پیش میرود. گویی رهبری انقلاب آن را گام بهگام معماری میکند و هندسه آن را ترسیم مینماید و معمار انقلاب که هیچگاه وجود خارجی نداشت و به افسانه شبیهتر بود تا واقعیت، در آن تحقق خارجی پیدا میکند. به همین جهت هر دسته از نظریهپردازان غربی در تحلیل انقلاب اسلامی به نوعی با مشکلی جدی روبرو هستند.
به نظر میرسد عمده این مشکلات ناشی از این است که نقش اصلی در این انقلاب را آموزههای شیعی و عناصر ومؤلفههای فرهنگ سیاسی شیعه بازی کرده است و این امری است که در ادبیات سیاسی مدرن و بر اساس مبانی نظریههای مدرن غربی قابل درک و قابل توضیح نیست. چه بسا به همین جهت هم بسیاری از تحلیلگران انقلاب اسلامی که بر اساس نظریات غربی به تحلیل انقلاب پرداختهاند در بحث از علت اصلی پیدایش انقلاب در مقابل اصالت قائل شدن برای مذهب، بر عواملی مثل توطئه، استبداد، اقتصاد و مدرنیزاسیون تأکید دارند.»( ابو طالبی ، 24آذرماه 1387)
همچنین ،نظام اعتقادی شیعه عبارت است از اصول و فروع دین اسلام بر اساس مذهب تشیع.این نظام اعتقادی یکی از ارکان مهم فرهنگ سیاسی شیعه است که عناصر آن شدیداً به هم پیوسته و دارای یک انسجام درونی فوق العاده هستند. از جمله عناصر مهم این نظام اعتقادی که در رفتار سیاسی شیعیان تأثیر مستقیم داشته است، عبارتند از:امامت ،معاد ،امر به معروف ونهی ازمنکر،تولی وتبری و جهاد
شیعیان معتقدند که به همان دلیل که ارسال پیامبران ضروری بود با توجه به خاتمیت پیامبر اسلام (ص) ،امامت امامان معصوم نیز ضروری و لازم است. در بحث امامت، شیعه اعتقاد دارد که آخرین امام زنده است و در غیبت به سر میبرد وسر انجام روزی ظهور خواهد کرد.شیعیان وظیفه دارند که زمینه ظهوراین معصوم یعنی امام زمان (عج)را فراهم نمایند. در دوران غیبت ، فقها به عنوان نواب عام امام زمان (عج) مرجع امور مذهبی و دینی مردم هستند که از طریق اجتهاد، مسائل و امور مربوطه را حل وفصل می کنند و مردم نیز از آنها تقلید می کنند. در مسأله حکومت یکنفر از فقیهان برگزیده شده مسائل مربوط به حکومت واداره جامعه را بر عهده دارد. از جمله مفاهیمی که به مفهوم امامت ارتباط دارد ،موضوع غیبت انتظار اجتهاد و ولایت فقیه است.
نظام ارزشی مطرح شده از سوی شیعیان عبارت از عدم پذیرش استکبار وسلطه گران و ترغیب روحیه ایثار و شهادت طلبی وعدالت خواهی می باشد.
و همچنین از مهمترین نمادها و سمبل های شیعیان ،بزرگداشت نهضت عاشورا از طریق برپایی عزاداری در ماه های محرم وصفر و همچنین نکوداشت اعیاد مذهبی از جمله عید غدیر و برگزاری مراسم ادعیه و اذکار برای برقراری ارتباط دائمی با عناصر فرهنگی شیعه است.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:58:00 ب.ظ ]
|