طرح های پژوهشی دانشگاه ها درباره : بررسی سبک شناختی اشعار سه تن از شاعران ... |
(نجدی، یوزپلنگانی که با من دویدهاند: مقدّمه)
۴-۱-۱-۳-۳ برون گرایی
اگر بخواهیم اشعار بیژن نجدی را از دیدگاه درون گرایی و برون گرایی مورد بررسی قرار دهیم باید به جنبهی برون گرایی و واقع گرایی او بیشتر توجه کنیم هرچند در اشعارش امور ذهنی نیز به چشم میخورد وبا دنیای درون و مسائل روحی، هیجانات و احساسات هم سروکار دارد. تمام صناعات ادبی و واژگان واقع گرا و عینی در اشعار نجدی برای بیان دیدگاه شاعر به کار گرفته شده است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اگر به بسامد واژگان اشعار نجدی که به شکل نمودار نشان داده شد، دقت شود میبینیم که اکثر کلمات کلیدی و موتیف های زبانی و فکری نجدی، واژگانی برون گرا هستند، واژگان پرکاربردی همچون : آب، درخت، خاک، روز، شب، پاییز، ماهی، اسب، برگ، باران، رودخانه، دریا، دریاچه، زمین، ماه، بهار و… . محیط داستانها و اشعار نجدی، محیطی جاندار و زنده است، همه چیز در اطراف و اکناف او زندهاند و نفس میکشند. درخت، جنگل، فصلها، عناصر اربعه ، رنگها و……اشیای جاندارند نه به خاطر یک احساس، بلکه به خاطر یک هدف که غایت نهایی نویسنده است . رنگها به پرسوناژی بدل میشوند و به صورت مستقل در کنار هم اجزای کلّیت را شکل میدهند .هر چیزی نشانه و نمادی از بن مایههای فکری نویسنده است درخت در قالب درخت به کار نمیرود، درخت مظهر بزرگی ، سبزی و مقاومت میشود. رود نه به معنای خود رود، که برکت و طغیان است .
۴-۱-۱-۳-۴ انزوا طلبی نجدی
نجدی یکی از معدود شاعرانی است که جهان زندگیاش عین جهان هنریاش است. او شاعری است که واقعاً شاعرانه زیسته است .وقتی که زندگی و کارهایش را مطالعه میکنیم به این نکته میرسیم که بیژن نجدی، هستی را شاعرانه میبیند و شاعرانه زندگی میکند یا وقتی داستانهای او را مطالعه میکنیم، میبینیم جهان و فضایی کاملاً شاعرانه روایت میشود، البته خودش دوست داشت یا زندگی اجتماعیاش این گونه ایجاب میکرد که در انزوا و تنهایی خود بماند و کارهای خودش را هرچه بیشتر صیقل بزند، بدین معنا که همیشه با خود و در خود یک سلوک عارفانه از سنخ مدرن داشت. میتوان او را مَثَل صحیح شاعر خودسُرا نامید چرا که شعر را اوّل برای خود میسرود اگر راضیاش میکرد و خود با آن کنار میآمد، بعد به دست مخاطب میداد. در شعر او، هستی به عنوان کل یا کلّی تمام عیار، قابل احترام است. در شعر او یا در جهان شاعرانهی او، همهی هستی و ابعادش حقّ حضور دارند.او برخوردی شاعرانه دموکراتیک به موجودات هستی دارد که نام آن را میتوان «دموکراسی احساسی» گذاشت .
ردّ اثر شاملو بر آثار نجدی قابل تأمّل است. شاملو که خود واژه ساز بود و با غنای کلامی که داشت در خلق واژههای جدید میکوشید، در نجدی این تأثیر را ایجاد کرده که او نیز به دنبال زبانی نو و واژههایی بکر و جدید برود. شاید بتوان توصیفات و تصویرسازیهای نجدی را با شاعران و نویسندگان برجستهی سوررئالیست مقایسه کرد، شیوهای که آنها بر اساس «نگارش خودکار» به خلق آثار میپرداختند. روشی که تمام درونیات و ذهنیات نویسنده به فرمی که در، «آن و لحظه» شکل میگیرد به نگارش در میآید. از آنجایی که بیان رؤیا با زبان معمولی ، دشوار و غیر قابل باور می کند، پس باید یک معنی غیر منتظره به آن داد و این همان چیزی است که رمبو دربارهاش معتقد است: «اگر آنچه شاعر از دنیای درون میآورد شکل داشته باشد، شکل خود را نیز به نوشته میدهد و اگر شکل نداشته باشد طبعاً نوشته نیز بی شکل است».
در چنین روش نگارشی، خواننده در مرحلهی اول به درک درستی از متن نرسیده و با پیوند دادن آن با اجزای دیگر خواهد توانست به توصیف درونیات نویسنده یا شاعر که نماد بیرونی پیدا کرده برسد.
۴-۱-۱-۳-۵ عقل ستیزی و عشق خواهی در اشعار بیژن نجدی
عقل اگر چه شریفترین مخلوق خداوند بوده لیکن در ادبیات صوفیانهی فارسی اغلب زیردست محبّت و عشق قرار داده شده و حتّی ضد آن به شمار آمده و مورد مذمّت واقع شده است. عشق از نظر صوفیه و عرفا معنایی بس عمیق و وسیع دارد و تمام مبانی و افکار و نظریات عرفا و صوفیه در دریای عشق، موّاج و غوطهور هستند از طرفی چون عرفان و تصوّف بر پایهی عشق، حال، ذوق، الهام و اشراق قرار دارد در آثار عرفانی همیشه نیروی عشق، معارض و مبارز با عقل است و قدرتش از عقل به مراتب بیشتر است و هرکس بخواهد به وادی عشق قدم نهد باید از عقل و تبعات آن صرف نظر کند زیرا با آمدن عشق، عقل میگریزد زیرا که عشق محبوب آتش است و عقل دود این آتش . پس با این دیدگاه برای عقل در اقلیم عشق هیچ پایگاهی نمیماند که در آن جولانی داشته باشد بلکه هرکجا عشق خیمه زند عقل از آنجا میگریزد. با کمی دقت و تفحّص در اشعار نجدی پی میبریم که او نیز همچون شاعران عشقگرا عقل را سرکوب میکند و آن را مانع رسیدن به معشوق میداند. نجدی این دو واژه را در اشعارش چندان به کار نگرفته است امّا در همین کاربرد اندک هم میتوان ردّپای عشق خواهی و عقلستیزی را در اشعارش به اثبات رساند. او به کرّات، مظاهر و آفریدههای پروردگار را در اشعارش به کار گرفته، در حقیقت او با این کار به مبدأ هستی نظر دارد نه به آفریدهها و آنها را دستاویزی قرار داده تا از معشوق ازلی سخن به میان آورده و ارادت و عشق خود را به او ابراز دارد. مثال : چه تلخ درازای یک را به سینهام میمالم / امّا عشق؟ / آن را برای خلوت دوبارهمان / لای دندانهایم گذاشتهام
(نجدی، ۱۳۸۰: ۱۹)
۴-۲ سبک شناسی اشعار م.مؤید
در این بخش به سبک شناسی اشعار مؤید از دیدگاه سطوح زبانی، ادبی و فکری میپردازیم. برای این کار مجموعهی جامع و کامل «نرگسِ هنوز» برگزیده شده چون شامل چندین مجموعه شعر است که در یک کتاب جمع آوری شده است. مجموعههای: مگر با لبخنده ی ماه، گلی امّا آفتابگردان، تو کجاست؟، سیمابهای سیمین و پروانه بی خویشی من.
۴-۲-۱ سطح زبانی
زبان اثر شالودهای است که عناصر زیبایی شناختی بر آن قرار میگیرد و از طرفی رسیدن به پیام اثر و شناخت سطح فکری پدید آورنده، بدون درک ساز و کار زبانی متن، امکان پذیر نیست.
در حقیقت: «زبان تنها شرط و عامل مؤثر در تفکر و دیگر فعالیتهای عالی ذهن نیست؛ ولی زبان، توانایی انسان را در تفکّر و دیگر فعالیتهای ذهنی به میزان معجزه آسایی بالا میبرد تا جایی که میتوان گفت فکر و استدلال در مراحل عالی و بسیار مجرّد از زبان غیر قابل تجزیه است. در این مراحل، تفکّر یعنی زبان و زبان یعنی تفکّر. بدون زبان میتوان تصوّر کرد که تفکّر و دیگر فعالیتهای عالی ذهن در انسان وجود داشته باشند، ولی مسلّماً این فعالیتها در مراحل ابتدایی باقی میماند، چنان که در بسیاری حیوانات دیگر باقی ماندهاند و هرگز تا این درجه پرورده نمیشوند» (باطنی، ۱۳۸۰ : ۱۴۱).
۴-۲-۱ -۱ سطح آوایی
به سطح آوایی، سطح موسیقایی متن نیز میگویند زیرا متن به لحاظ ابزار موسیقی آمرین مورد بررسی قرار میگیرد.
۴-۲-۱ -۱-۱ انواع جناس در اشعار م . مؤید
«جناس یا تجنیس آن است که گوینده یا نویسنده در سخن خود کلمات هم جنس بیاورد که در ظاهر به یکدیگر شبیه و در معنی مختلف باشند، دو کلمه متجانس را دو رکن جناس میگوییم» (همایی، ۱۳۸۹: ۴۴). جناس دارای اقسامی است:
جناس تام
آن است که الفاظ متجانس در گفتن و نوشتن یعنی حروف و حرکات یکی و فقط در معنی مختلف باشند.
مثال:
اشک شیرین / انبوهِ لبخندِ چندین کودک/ گشوده یا باز/ پرنده یا باز/ دوباره یا باز
باز اوّل: باز و گشاده در مقابل بسته، باز دوم: نام پرندهای است، باز سوم: بار دیگر
در جایی سایه سار نظم تپشهای پشتوانه شریف/ جهانِ جِهان و جویبار و بارِ پر پروانه شیب مرتفع (م.مؤید،۲۰۷:۱۳۸۸)
جهان اوّل: دنیا ، جهان دوم: جهنده
دیوِ باد / دور / دور باد / لبِ لب تو که میخرامد به جوششی نرم و مهربان (همان:۲۶۱)
باد اوّل: باد و طوفان، باد دوم: باشد (فعل دعایی)
با دیروزی لیمویی / لبِ پرتگاهِ لبِ لبخندِ تو (همان:۲۲۰)
لب اوّل: لبه و کنار ، لب دوم: از اعضای صورت
امواج امواج و شنهای بیکرانِ کران/ این است مرا درود / صبح بود (همان:۲۳۵)
کران اوّل: وسیع و بی اندازه ، کران دوم: کرانهی دریا
نه گندم/ نه باران/ جنبش دست و برش های هوا/ هوی راندیم (همان: ۱۹۰)
هوا: اتمسفر ، هوی: هوس
جناس مضارع
آن است که دو رکن جناس در حرف اوّل یا وسط مختلف باشند.
همخوانی تش و تفت / ترنیم آهنانگی رفت (همان:۲۲۷)
چشم تومّد خیزاب درد است / هر که از آن گذر کرد مرد است (همان:۲۴۱)
از تو مهتاب سیراب گشته / تاب دیده ز تو ناب گشته (همان:۲۴۱)
این خرابی که هر جام بگرفت / چشم نرگس ز تو وام بگرفت (همان:۲۴۱)
یادِ آن نور در روز ریزد / چون سپیده به لبخند خیزد (همان:۲۴۵)
خشکی قهوهای های انبوه / کوبش سُمِ تشنه بر اندوه (همان:۲۴۸)
لختِ خون و بختِ سرنگون / سزاست / هر که را که از کُنام شرزه ها / حذر نکرد و / نرگس هنوز (همان:۲۹۹)
گذران روشنِ زمان و زایش زمین و نسیم / چه نسیم تری میوزد / از کران گنجشکها (همان:۳۹۴)
مگر لبخندِ تو / سرآغاز بی پایان / ایستاده بر ایستادن اینها / با دستی باز و انبوهی راز (همان:۴۲۰)
میتابد باد بر ابریشم هفت رنگ / تا / همیشه گلستان یاد/ از یک به دوازده / میچرخد عقربه گل سرخ (همان:۴۴۲)
سنگِ سنگ/ چنگِ چنگِ پنجه پلنگ / چنگ سنگِ پنجه پلنگ / بر گلوی یار (همان:۴۵۷)
و گستره هستِ دشت از دست دادن / انبوه مادرانی است/ که به خون جگر/ خاکستر میپرورند (همان:۲۶۵)
بگذر از این دست و / بگذار / سراشیبِ بی پایان (همان:۳۵۷)
جناس مطرف
ممکن است اختلاف دو رکن جناس در حرف آخر باشد که به آن جناس مطرف میگویند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1400-09-05] [ 11:32:00 ب.ظ ]
|