به جز اتحادیه بازرگانی عامل دیگری که به رونق تولید انجامید, تشکیل اصناف در اروپا بود. هر کدام از این اصناف مقررات استانداردی را برای اعضای خود وضع کردند و از حقوق آنها حمایت می کردند . در قرن۱۳ تشکیلات صنفی به قدری قدرتمند شده بود که با شوراهای شهری حتی در مسیل سیاسی رقابت می کردند. در کنار این انقلاب بازرگانی در کشاورزی نیز انقلابی در شرف وقوع بود.[۲۹۸]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳- رونق کشاورزی

با پیشرفت های انجام شده در اروپا، اصول فنی کشاورزی به تدریج رو با تکامل گذاشت. مسیحیان این رموز را از اعراب در اسپانیا, سیسیل, و مشرق زمین فرا گرفتند و رهبانان و فرقه های بندیکتیان و سیستسیان ، تکنیک‌های جدید ایتالیایی درباره کشاورزی و گله‌داری و حفظ خاک زراعتی را به انضمام شیوه‌های کهن سال رومی در کشورهای شمال کوه های آلپ رواج دادند. شیوه قدیمی فئودالی که تکه تکه کردن اراضی کشاورزی, آیش دادن و یک نوع زراعت اشتراکی بود؛ در سیستم جدید متروک شد»[۲۹۹]
با اختراعات فراوان انجام شده در عرصه ابزارهای کشاورزی مغرب زمین توانست با ابزارهای مناسب به بهره دهی بالا دست پیدا کرده و محصولات اضافی خود را در اقصی نقاط دنیا صادر نماید.

۴- ظهور بانکداری

صنعت بانکداری به عنوان ابزار کارآمد جابجایی دارایی ها نقش عمده ای ر پیشرفت اقتصادی اروپا بازی کرد. فلورانس مرکز بانکداری اروپا بود و در قرن ۱۵ شرکت مرسیس به تنهایی ۱۶ شعبه در سراسر اروپا تاسیس کرد. در این میان خانواده های معروفی از طریق بانکداری ثروت های کلان اندوختند یکی از این ها به نام یاکوب فوگر امپراتوری مالی پدید آوری که از اروپا تا آمریکا وسعت داشت.
بانکداری ضمن تسهیل بازرگانی منابع لازم را برای فعالیت های اقتصادی ایجاد کرده بود. در کنار بانکداری نوین ابداعات تجاری نیز هم چون ظهور شرکت های سهامی, دفتر داری و بیمه نیز به تجارت و بازرگانی را تسهیل و توسعه دادند.[۳۰۰]
با گشتی در دنیای امروز متوجه میشویم که اکثر بنگاه های اقتصادی و مالی دنیا دست مغرب زمین است و آن ها با سیستم کارامد بانکی خود نه تنها اهالی مغرب زمین، بلکه مسلمین را هم تحت تاثیر قرار داده اند به گونه ای که اکثر کشورهای اسلامی حساب هایی برای نگه داری اموال خود در این بانک ها دارند؛ و با پیدایش انواع مختلف روش های ارتباطی سیستم پولی و بانکی در غرب، روزه بروز به مجازی شدن مفهوم بانک و بانکداری می رود. و با توجه به اینکه اکثر فناوری های سخته و پرداخته خود ممالک غربی هستند روز بروز گستره نفوذشان بر انبارهای سرمایه ای دنیا بیشتر و بیشتر می شود.

۵- نتایج اقتصادی انقلاب صنعتی

اکتشافات جغرافیایی و تاسیس مستعمرات در قرون ۱۶ و ۱۷ باعث توسعه تجارت توسعه مبادلات ارزی و موجب پیایش طبقه ثرتمند تجار و سرمیه داران شد. در حالیکه اثر این انقلاب بر صنایع خیلی فوری نبود اما وسعت یافتن افق اقتصادی به مردم زیرک نشان داد اگرمواد تولدی زیاد شود فرصت های بیشتری برای پول در آوردن خواهند داشت. در قرن ۱۸ ابداعات و ابتکارات فراوان در روش و تشکیلات کشاورزی تحولات و سیعی را فراهم آورد که انقلاب صنعتی را از پیش خبر می داد.[۳۰۱]
این عصر اختراعات فراوانی در عرصه‌های صنایع نساجی، قوۀ بخار زغال سنگ و آهن و فولاد، ارتباطاط، مااشین سازی روی داد. و در نتییجه انقلاب صنعتی سیستم کارخانه‌ای: روش قدیمی تولید کم محصول در منازل با ابزارهای شخصی نمی‌توانست در مقابل ماشین مقاومت کند و ارزش ماشین برای کارگران معمولی خیلی گزاف بود.از این رو سیستم کارخانه‌ای بسیار رواج پیدا کرد. و از راه استاندارد کردن طریقه‌های عمل و قطعات ماشین باعث پیشرفت تقسیم کار و تولید محصول به صورت سری شد.
الف- توسعه صنعت و افزایش ثروت
صنایع قدیم با بهره گرفتن از دستگاه های جدید، بیشتر محصول دادند و صنایع و کالاهای تازه، جهت اقناع امیال بشر پدید آمد و افزایش تولید ماشین ها، باعث ازدیاد فوق العاده ثروت گردید
ب- ترقی سرمایه داری صنعتی
صاحبان کارخانه‌ها ثروت اضافی‌ای را که از راه تولید محصول به دست آورده بودند تحت کنترل داشتند. وهر قدر که انقلاب صنعتی پیش می رفت قدرت ونفوذ سرمایه داران صنعتی بیشتر می شدو آن ها بودند که به جای اینکه ثروت اضافی را بین مردم تقسیم کنند برای ایجاد صنایع جدید به کار می انداختند
ج- پیدایش حوزه های نفود اقتصادی
توسعه زیاد تولیداحتیاج به بازار وسیع تری بود. ایز این رو در اواخ ر قرن ۱۹ وقتیکه بازارهای داخلی به اشباع رسید ، فشار برای پیدا کردن حوزه نفوذ، در کشورهای عقب افتاده جهان به وجود آمد[۳۰۲]
سرمایه‌های ناشی از استثمار سایر قاره‌ها، تجارت برده‌داری و بازرگانی گسترده‌ی کشورهای اروپایی ثروت هنگفتی را انباشته ساخت. سرمایه داران در پی آن بودند که ثروت خود را به کاری بزنند که باز هم پول بیشتری را برایشان فراهم آورد و از سوی دیگر نیازهای بازارهای جدید را جوابگو باشد.
درچنین شرایطی انقلاب صنعتی ابتدا در انگلستان و سپس در سایر کشورهای اروپایی به وقوع پیوست، اختراعاتی که در زمینه استخراج آهن، دستگاه های نخ ریسی و به ویژه ماشین بخار به وجود آمد امکاناتی را اختیار سرمایه گذاران قرار داد که سرعت تولید و بهره وری آن را افزایش دهند بدین ترتیب کالای بیشتری با قیمت ارزان تر و در زمانی کوتاه تر تولید می شد.
به نوبه خود اختراعات جدید صنعت نظام خانگی تولید را به نظام خانه داری تبدیل کرد و موجب مهاجرت روستاییان به شهرها برای اشتغال در کارخانه ها شد.[۳۰۳]
در این دوران « تمام کارخانه داران از خود اختراعی دارند و روزانه سرگرم بهبود اختراعات دیگران هستند»[۳۰۴] منابع جدیدی برای تولید نیروهای عضله انسان و حیوانات یکی پی از دیگری کشف شدند و روش های تولید انبوه نیز روز به روز ترقی کرد و زمینه رشد هر چه بیشتر اقتصادی اروپا و کشورهای صنعتی را از قرن ۱۸ به بعد را فراهم کرد.
انقلاب صنعتی به جز آثار اقتصادی آثار دیگری نیز بر حوزه‌های مختلف زندگی بشری بر جای گذاشت. نیازهای روز افزون صنعت سبب شد تا زمینۀ رشد علوم طبیعی فراهم آید. سرمایه‌داران نیز به حمایت از مدارس نوبنیاد پرداختند.و در راه اعتلای علمی جامعه بسیار موثر بودند.
گفتار دوم: حیطه های انحطاط
دیدن اروپای پرزرق و برق فعلی، شاید مجال کمتری به انسان بدهد که در مورد گذشته تاریک اروپا یا حقایق مخفی گذاشته شده در مورد انحطاط تمدن کنونی غرب، فکر کند؛ اما دیدن همین اروپا در قرون وسطی رقت برانگیز است؛ روزگاری که مسلمین از امپراتور روم در اوج عظمتش سرآمد بود و مردم در رفاه ، پاکیزگی و نظافت چه در شهر و چه از نظر بهداشت فردی و امنیت زندگی میکردند، صنایع بزرگی در آن به وجود آمده بود و در نهایت بودند، اما اروپایی ها ر لندن، حتی یک چراغ برای نمونه نمی سوخت، و در شهر پاریس خیابانی کشیده نشده بود[۳۰۵] غرب در طی روزگار خوش خود، از رنج های بی شمار حاصل از دنیای سراسر غرق در پیشرفت علوم شاهد حوزه های انحطاط فراوانی می‌باشد، و ما به بخشی از آن می پردازیم:

الف- فرهنگی- علمی

حیطه‌های انحطاط غرب را باید در شاخصه‌های کلی این جامعه مشااهده کرد. و سرمنشا تمام عوامل انحطاط همان اندیشه اومانیستی است که از عهد رنسانس شکل گرفته بود. علامه جعفری، در کتاب « فرهنگ پیشرو»، به نقل از اریک فروم می نویسد چیزی که اریک فروم نیز در مورد انحطاط غرب، بدان رسیده است این گونه بیان می کند:.
۱- انسان تنها موجودی است که همنوعان خود را بدون دلیل بیولوژیکی می کشد.
۲- روان شناسی مدرن تاحد بسیاری روح مرده است; چون به انسان زنده کامل نظر ندارد و به سادگی او را قطعه قطعه می کند.
۳- انسان را می توان در اجتماع امروز ابزاری دانست که هنوز برای آن ماشینی وجود ندارد. در این اجتماع، انسان کامل خود را به عنوان یک کالای فعال می بیند.
۴- در اجتماع امروز، انسان به یک صفر تبدیل شده یا قطعه ای از یک ماشین است و تا وقتی که یک اجتماع سود و تولیدات را به عنوان هدف عالی و نتیجه همه تلاش های انسان می بیندنمی توان جزاین پیش بینی دیگری داشت.من گمان می کنم که نظام اجتماعی موجود جوانه متلاشی کردن را در خود دارد [۳۰۶]

۱- اومانیسم گرایی علمی

باشیوع گرایش شدید به علم و مرکز توجه قرار گرفتن حس و تجربه و عقل انسانی به عنوان تنها عوامل برای پیشرفت و ترقی انسان غربی کم کم در دام انسان گرایی افتاد. در این دیدگاه فرد به جامعه تقدم دارد. فرد نقطه مرکزی ست و آنچه حول محور او میچرخد، باید به گونه ای در خدمت او وتامین خواسته ها و نیازیهای او باشد[۳۰۷]

۱) رنسانس

از قرن ۱۳ به بعد ابتدا نهضت رنسانس ادبی سپس پروستانتیسم و پس از آن نهضت روشنگری کلیسای کاتولیک را به چالش طلبیدند. و خود موجب بروز انقلابات اجتماعی و فکری فراوان شدند
در طی نهضت رنسانس بیشتر آثار ادبی روم و یونان ترجمه شد فرهنگ کلاسیک روزگار شرک از چنان ارزشی برخوردار شد که گویا زمانه به ۱۵ قرن به عقب رفته است. ویل دورانت در مورد عقاید مردان عهد رنسانس چنین می آورد: «اومانیست های عصر رنسانس با چنان افتخار از دوران طلایی روم یاد می کردند که اصول مسیحیت اسطوره ای است که با نیازهای اخلاقی و خیالی توده مردم سازش ناپذیراست, اما کسانی که اندیشه آزاد دارند نباید آن را جدی تلقی کرد. اومانیست ها درسخنرانی های عمومی خود از مسیحیت دفاع می کردند؛ خویشتن را آشکارا پایبند مسیحیت نجات بخش نشان می دادند و می‌کوشیدند تا تعلیمات مسیح و فلسفه یونان را هماهنگ کنند؛ اما همین تلاش سرانجام رسوایشان کرد؛ آنها به طور ضمنی عقل را مرجع برتر می دانستند و مکالمات افلاطون را با عهد جدید برابر می نهادند و… زندگی اومانیست ها نمودار معتقدات واقعی آن ها بود، بسیاری از آنان در عمل از موازین خلاقی دوران شرک، آن هم بیشتر از جنبه شهوانی و نه رواقیش؛ پیروی می کردند»[۳۰۸]
مردان رنسانس با تن زدن از آخرت اندیشی، با شور و شوق تازه‌ای به امکانات زندگی در همین دنیا نگریستند. ابتدا انظارشان به فرهنگهای کلاسیک باستان ، به هنر و ادبیات، و به تعبیر دیگر«دانش» دنیوی ولی غیر علمی جلب شده بود. ولی نبوغ لئوناردو داوینچی در زمینه‌های مختلفی چون هنر، مهندسی و کالبد شناسی ظاهر شده بود. اکتشاف سرزمین های دور دست و پدیده های طبیعی هر چه بیشتر کنجکاوی ماجراجویان را دامن می زد. دیگر برای شقاق بین ایمان و عقل در فلسفه اواخرقرون وسطی و تخطئه اعتبار کلیسا در نهضت اصلاح یعنی اشتیاق جست و جوی دانشی را که بتوان بدون توسل به اقوال ثقات قدما بر آن توافق کرد، تیز تر کرده بود. با از هم گسستن سنتز{عقل و دین یا علم و دین} قرون وسطی، تشتت و تنوع افکار بیشتر و روحیه پژوهش شایع تر گشته و نقش مهم تری به فرد ر طلب حقیقت واگذار شده بود [۳۰۹]
نتیجۀ نهضت رنسانس گرچه در سال‌های بعد رشد علمی اروپا بود؛ اما بستر نشو و نمای دانش را در غرب از همان ابتدا در بستری مشرکانه و غیر دینی قرار داد. اومانیست ها آن چنان با اعجاب و عظمت از روم و یونان سخن می گفتند که گویا تمام سالهایی که اروپا, مسیحی بوده است جز دوران عقب ماندگی و قرون تاریکی چیزی نبوده.
همچنین اومانیسم با تاکید فراوان بر جنبه های شهوانی و لذت طلبانه عهد کهن؛ زمینه شکل گیری علم در فضایی دنیوی و غیر اخلاقی را فراهم کرد.و نقش مسیحیت در این میان قابل توجه است.چرا که رنسانس واکنشی در برابر ترویج بیش از حد زهد و رهبانیتی بود که مسیحیت بدان می‌پرداخت. مسیحیت به جای تنظیم درست روابط دنیا و آخرت و معرفی صحیح بهره گیری از نعمت‌های این جهانی به رهبانیتی افراطی توصیه می کرد.چنین توصیه هایی شاید درسالهای ضعف و انحطاط جامعه روستایی غرب آرامش می‌داد و فقر و بیچارگی مردم را توجیه می کرد؛ اما با آشکار شدن نشانه‌های رشد اقتصادی این نگرش زاهدانه در میان روحانیون مسیحی نیز طرفداراند کمتری یافت. مسیحیت پاسخگوی نیازها و جامعه جدید نبود و قبل از آن که اقتدار رسمی خود را از دست بدهد در پرتو تحولات اروپا و نهضت‌های اصلاح طلبانه نفوذ خودرا به ویژه درمیان اشراف و طبقه متوسط از دست داده بود و استقبال فراون مردم از ادبیات مشرکانه‌ی اومانیست‌ها درعهد رنسانس بهترین شاهد این مدعا است.[۳۱۰]

۲) دانشمندان هنجار شکن

با مروری بر تحولات عقیدتی- مذهبی و فرهنگی- سیاسی غرب به ویژه تحولات مربوط به دوره نو گرایی از سده ۱۷ به این طرف، در می یابیم که چگونه دوره مزبور روند رو به رشدی را در جهت مبارزه با فلسفه و فلسفه کلاسیک از یک طرف و مخالفت با دین و دینداران از طرف دیگر نشان می دهد. اصولا فلاسفه و نظریه پردازان و معماران عصر نوین از سده ۱۷ به این طرف به مبارزه جدی با عواملی پرداختند که به نظر آنان سد راه پیشروی تجدد گرایی و بیداری و مانع تحقق اهداف نوگرایان به شماار می رفت. آنان از سویی با فلسفه مدرسی ارسطویی به مخالفت برخاستند، زیرا آن را ر معرفت شناس کافی نمی دانستندو از سویی به ضدیت و مبارزه با کلیسا برخاستند.
از سده ۱۷ به بعد, یعنی از عهد رنسانس به این طرف، کم رنگ شدن تدریجی مظاهر و مفاهیم دینی را به صورت قابل ملاحظه ای می توان از نظر گذراند وبه نوبه خود، هر یک از فلاسفه غربی این دوره که می رسید، به نحوی از نظریه پرازان قبل خود تاثیر می پذیرفت و به گونه ای در تحولا فکری نسل بعد اثر داشت. همه این تاثیر ئ تاثرات به سهم خود حکم حلقات به هم پیوسته زنجیری را دارد که سیر تحولات دینی و عقیدتی، فرهنگی- سیاسی غرب را ترسیم می‌کند. تجربه گرایی هابز، دست در دست نظام دیالکتیک هگل دارد و دیالکتیک هگل خوراک طبیعت گرایی را فراهم می آورد؛ و هر سه با هم پشتوانه ماتریالیس میگردند و این چهار با هم در نظریه تحول انواع داروین رخ می نماید. روح همه این نظام های فکر ی یک چیز است و آن طبیعت گراایی یا ماده گرایی است. چنین روحی پشتوانه تفسیر همه چیز حتی دین و آموزه های دینی قرار می گیرد. دین بر این اساس پدیده ای طبیعی و تاریخی بیش نیست..پدیده ای که از تجربه شخصی افراد بالاتر نمی‌رود و در گردونه تحولات اجتماعی و فرهنگی، رنگارنگ، تحول می یابد، بی آن که از اصل ثابتی برخوردار باشد..[۳۱۱]
بروز دانشمندانی که به تایید مبانی فکری علم بدون دین، کمک می کردند تاثیرات فراوانی در انحطاط فرهنگی غرب امروز دارد. «نیچه» و «ویلهلم» که از جمله مخالفین اخلاق و دین هستند. اعتقاد دارند: « فرو ریختن ایمان به خدا، راه را برای پرورش کامل نیروهای آفریننده انسان می‌گشاید. خدای مسیحی با امرو نهی هایش دیگر راه را برای ما نمی‌بندد و چشمان انسان دیگر به یک قلمرو دروغین زبر طبیعی،به جهان دیگر به جای این جهان، دوخته نمی شود»[۳۱۲] به عقده نیچه، مسیحیت با ترغیب انسان ها به کسب به کسب صفاتی مانند نوع دوستی، شفقت، خیرخواهی، تسلیم، و سرسپاری، شخصیت واقعی انسان را سرکوب می کند و آن را از شکوفایی باز می دارد.[۳۱۳]

۳) عقل گرایی افراطی

در نیمه قرن هجدهم که آن را«عصرروشنائی» می‌گویند؛ عقل بمنزله معبودی‏ شناخته شد،که جهان خارج آفریده آن است‏ و میتواند بر تمام نواحی زندگی تسلط یابد و در تمام آن موارد به رای خود عمل نماید و انسان از این جهت در کارهایش آزادی‏ کامل دارد و کسی جز خودش حق ندارد آن را محدود نماید و از این راه عصر دخالت دین در زندگی افراد بشر پایان یافت! عصر روشنائی با پایان قرن هیجدهم‏ پایان پذیرفت و قرن نوزدهم فرا رسید و ضربهء مهلک خود را بر پیکر انسانیت و فلسفهء عقلی او وارد ساخت؛زیرا«فلسفه‏ ساختگی»این قرن اعلام میکرد که‏ «ماده»همان خداست!اوست که عقل‏ را پدید می‏آورد و در ادراکات انسان‏ اثر میگذارد!
از این راه هم عقل و هم انسان کوچک، شمرده شد،نه تنها نتوانست خدای خود و خدای اشیاء دیگر باشد بلکه مخلوق‏ «طبیعت»و بندهء«مادهء» بشمار آمد. سپس«داروین» با تئوری تکامل‏ تدریجی حیوانات و اینکه انسان از نسل‏ میمون است ارمغان تازه‏ای برای بشریت‏ آورد و کتاب«بنیاد انواع»را در سال‏ (۱۸۵۹)و کتاب«اصل انسان»را در سال(۱۸۷۱)منتشر ساخت. و از این راه آدمی تمام شخصیتی را که طرز تفکر مذهبی از قبیل کرامت و گل سرسبد عالم بودن باو اعطا میکرد از دست داد همانطور که فاقد نعمتهائی‏ ازقبیل:مثبت بودن و استقلال و تسلط داشتن که فلسفهء«عصر روشنائی» باو عنایت میکرد،گردید و آدمی در این‏ عصر،بشکل حیوانی درآمد مانند دیگر حیوانات و اگر برای او سیطره‏ای در این عصر هست برگشت آن به حیوانات‏ دیگر در دوران گذشته است. این طرز تفکر که آدمی نسبت بخود و جهان خارج از خود داشته و همه روزه‏ رنگ تازه‏ای بخود میگرفته طبعا در نظامها و قوانین زندگی و رفتار فردی و اجتماعیش‏ اثرات سوئی داشته است زیرا بهیچوجه‏ ممکن نیست میان طرز تفکر آدمی و رفتار خارجیش جدائی افکند. وهمچنین اثرات سوء این طرز تفکر غلط، در رفتارش در برابر میلهای‏ فطری و استعدادها و نیروهایش و اخلاق‏ پسندیده اجتماعیش آشکار گردید. لذا همواره اروپا گرفتار افراط و تفریط بود، افراط و تفریط میان فشار و بی‏پروائی،پایمال کردن تمام غرائز و میلها و نیروهای طبیعی که در آدمی قرار داده شده و آزادی بی‏حساب و هیچگاه طریق اعتدال را نپیمود و راه درست را طی نکرد.‏[۳۱۴]
این عقل‌گرایی افراطی کار را بدان جا کشید که از انسان غربی کسی ساخت که با توجه به عقل صرفش فقط به دنبال منفعت شخصی خویش بود؛ و این تنها ثمرۀ ناچیزی است از جدا شدن از وحی .

۲- علم و بحران محیط زیست

مغرب زمین که خود را به نوعی سکاندار علو و پیشرفت در جهان می داند به زعم خودشان می خواستند زندگی انسان را بهبود ببخشند، به طوری که بیشترین افراد از بیشترین امکانات بهره‌مند شوند. آن چه در وهله اول در ذهن بسیاری از آنان وجود داشت خوشبختی انسانها به لحاظ مادی بود. بعضی از آن‌ها می گفتند: بهبود وضعیت معنوی بشر وقتی ممکن است که وضعیت مادی او بهبود نسبی یافته باشد؛ پس ما از طریق بهبود وضع مادی بشر در واقع وضعیت معنوی او را ارتقا می بخشیم؛ به عبارتی منشاء بسیاری از درگیری ها، اختلاف ها، جنگ ها، کاستی ها، مشکلات مادی انسانهاست.اگر ما این مشکلات را از بین ببریم، مشکلات معنوی ناشی از آن ها را نیزز نخواهیم داشت.[۳۱۵]
امروز اینکه واقعا علم و مخصوصا شاخه تجربی علم یگانه مرجع صحت علمی در بهبود وضع مادی بشر زیر سوال رفته است؛ زیرا با نوآوری های حاصل از دانش تجربی زمینه‌هایی تخریب می‌شود که اصل بقای انسان‌ها مورد تهدید قرارمیگیرد. امروز بحران طبیعت به صورت آشکاری نشان می دهد که تنها علم نمی تواند پاسخگوی تمام نیازهای بشر باشد و سعادت او را تامین کند.
تصورات علمی پیشین در مغرب زمین بدین گونه بود که، طبیعت همان طور که منشاء مواد و انرژی است می تواند مود زاید ناشی از تولیدات صنعتی را در خود حل و جذب کند و دوباره به صورت سالم در اختیار او قرار دهد. غرب به این نتیجه رسیده بود که هرچه تولید کند یا به شکل مواد زاید در طبیعت بریزد، طبیعت آن را جذب کند و دوباره آن را به صورت سالم در اختیار او قرار دهد؛ این اکوسیستم می تواند به طور نامحدود مواد زاید صنعتی را در خود نگاه دارد و در عین حال آسیبی نبیند[۳۱۶] اما بار دیگر ورق برگشت و عقل ناقص او اینک پی برده است که آلودگی آب و هوا تعادل محیط زیست را دچار مشکل کرده است « دربسیاری از مناطق، باران اسیدی می بارد که ترش است و محیط گیاهی را تخریب می کند، برجانوران اثر نامطلوب میگذارد»[۳۱۷]
امروزه خود علمی که قرار بود به عنوان حافظ طبیعت عمل کند خود به دشمنی باری طبیعت تبدیل شه است. با رشد بی رویه صنعت و تکنولوژی، زمین با افزایش مدام دما روبرواست که ناشی از پدیده گلخانه ای است؛ …همچنین یخ های قطب در حال آب شدن است و این باعث بالا آمدن سطح آب های آزاد می شود و پیش بینی می شود که برخی از کشورهازیر آب برود..»[۳۱۸]استفاده بی شمار از درختان و منابع طبیعی آن هم در حد صنعتی آن صدمات جبران ناپذیری را به وجود آورده

ب- تربیتی- اخلاقی

ظاهرا قرار نیست هیچوقت انسان به این باور برسد که عقل او به تنهایی می تواند برای رسیدن به سعادتش کافی باشد؛ و در اوج عقل مداری این انسان یا به دست خود یا با فراموشی برخی خوبیها خود را گرفتار دنیایی بی‌اخلاق نموه است. زمانی از نظر اخلاقی، در اروپا، در دو طرف افراط و تفریط نسبت به این موضوع، سپری می شد؛ از یک سو شهوترانی و عیاشی و فحشا در سراسر امپراتوری روم گسترده شده بود و از سوی دیگر رهبانیت با شرایط سختت و طاقت فرسا، به منظور فرار از فساد، دامنه های صحراهاو کناره شهرها را فراگرفته بود. شهرهایی که بزرگترین زهاد را در خود جای داده بودند، پیشتازترین شهرها در فسق و فجور بودند.[۳۱۹] چنین جامعه‌ای قبل از رنسانس در اروپا وجود داشت. بعد از آن و تا این دوره هم همان روحیات با اشکال مدرنش بروز کرده است و دنیایی که مدرنیزاسیون غرب بدان وعده می داد باز هم رفته رفته حتی با کثرت خرد در برخی موارد رو به ذات قرون وسطایی اش آورد است.

۱- سکولاریزاسیون

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...