تعریف درگیری شغلی
درگیری شغلی بر مبنای اعتقاد آلپورت به عنوان یک نگرش، متغیر مهمی است که به افزایش اثربخشی سازمان کمک شایانی می کند. هرچه سطح درگیری شغلی کارکنان یک سازمان بالاتر باشد، اثربخشی آن نیز افزایش خواهد یافت. اولین بار واژه “درگیری شغلی” توسط لودال[1] و کجنر[2] 1965 عنوان شد و به این صورت تعریف گردید که ارزشهای شغلی به بخشی از زندگی شخصی افراد تبدیل می شوند (Rotenberry and Moberg, 2007:203). ایشان پدیده ی درگیری شغلی را از طریق بحث درخصوص عوامل مرتبط با طراحی شغل و درگیری شغلی، عنوان نمودند. لی[3] و لانگ[4] (1999) درگیری شغلی را به عنوان درجه ای که فرد از لحاظ عاطفی و روانی با شغل خویش همانند سازی می نماید، تعریف نموده اند و به عنوان درجه ای است که فرد درگیر کار خویش شده و در فرایند تصمیم گیری مشارکت می نماید (Iqbal Khan, 2011:253).
بلاو و بول درگیری شغلی را به عنوان:
- درجه ای که شخص در مسایل مربوط با شغل خویش فعالانه شرکت می کند.
- درجه ای که عزت نفس و ارزش شخصی فرد بواسطه ی سطح عملکرد وی ادراک می شود.
- درجه ای که شغل فرد نگرش های شخصی وی را تحت تاثیر قرار می دهد، تعریف نموده است (Blau and Boal, 1987:289 ).
پائولی[5]، الیگر[6] و استون- رومرو[7] (1994) درگیری شغلی را بصورت میزانی که فرد مشغول، و علاقه مند به شغل فعلی خویش می شود، تعریف نموده اند. درگیری شغلی یکی از مهمترین عواملی است که قدرت اختیار کارکنان و مشارکت ایشان در فرایند تصمیم گیری را افزایش می دهد. درگیری در فرایند تصمیم گیری و مسائل مربوط به شغل، می توانند عملکرد کارکنان را بهبود بخشد (میرهاشمی و حنیفی، 1390: 142). ایشان همچنین بر عدم تمایز بین درگیری با شغل فعلی (درگیری شغلی) و درگیری با کار بطور کلی (محوریت کار) تاکید می کنند. در واقع درگیری شغلی به این اعتقاد بر می گردد که شغل پر اهمیت است و افراد بایستی در کارشان برای ترقی خویش درگیر شوند.
درگیری شغلی عاملی حیاتی در شکل دهی نتایج کاری کارکنان می باشد. هاکمن[8] و لاولر[9] عنوان کردند که درگیری شغلی عاملی برجسته و موثر در شکلدهی انگیزش کارکنان می باشد (Freund, 2005:6).
درگیری شغلی یکی از عناصر مهمی است که تاثیرات مثبتی بر روی کارکنان و نتایج سازمانی دارد. لی و لانگ[10] (1999) درگیری شغلی را به عنوان درجه ای که فرد از لحاظ عاطفی یا روانی با شغل خویش ارتباط برقرار کرده و تعیین هویت می شود. ریتز و جول[11] (1979) بیان داشتند که درگیری شغلی به اهمیت شغل در زندگی عادی و روزمره ی افراد مرتبط است. بدان معنا که اگر کسی به شغل خویش اهمیت دهد در نتیجه به آن وفادار نیز خواهد ماند (Iqbal Khan et al.., 2011:257).
ویگور اشاره دارد بر اینکه درگیری شغلی نوعی اشتیاق و تصمیم برای صرف انرژی و تلاش در کار، توسط کارمند می باشد. در واقع بر وقف احساسی افراد در محیط کار اشاره دارد. به معنای یافتن معنا و هدف برای شغل و نیز علاقمند و مشتاق شغل بوده و به کاری که انجام می دهد افتخار کند. برای کارمندان با درگیری شغلی بالا زمان در محیط کار به سرعت سپری می شود. درگیری شغلی می تواند به عنوان مرحله ی پایدار و ماندگار عاطفی- انگیزشی برای انجام کار بصورت کامل و درست می باشد (Menguc et al.., 2012:2).
لاولر (1986) مشاهده کرد که درگیری شغلی یکی از عوامل کلیدی برای خلق و افزایش انگیزش کارکنان درخصوص سازمان می باشد، انگیزش نیز به نوبه خود نقش حیاتی و اساسی در افزایش بهره وری و بهبود عملکرد فردی خواهد داشت. مدیران بایستی اهمیت درگیری شغلی را به خوبی درک نمایند، زیرا آن یکی از اجزای بسیار با ارزش و ضروری برای تفسیر رفتار در محیط کار در میان نیروی کار می باشد. همانطور که تحقیقات پیشین این ادعا را حمایت کرده اند. درگیری شغلی از طریق تفویض قدرت به کارکنان پر رنگتر خواهد شد (Manojlovich, Laschinger and Heather, 2002: 586 ).
به سخن دیگر، درگیری شغلی شامل نحوه ی ادراک کارکنان از محیط کاری و شغل خود و درهم آمیختن کار و زندگی شخصی است. درگیری شغلی پایین، به بیگانگی با کار و سازمان، بی هدفی یا جدایی بین زندگی و کار کارکنان منجر می شود (Hirschfeld, 2006: 1663). درگیری شغلی بالا، نشان دهنده ی تجربه احساس معناداری، اشتیاق، افتخار و غرق شدن در کار و احساس خوشایند نسبت به کار می باشد. در این وضعیت با گذشت زمان، فرد به شغل خود دلبستگی پیدا می کند (Schaufeli et al.., 2007:72).
پژوهشها درخصوص مفهوم درگیری شغلی بر شناسایی تعیین کننده های آن متمرکز بوده است. درمورد تعیین کننده های مذکور، سه طبقه ویژگیهای شخصی، موقعیتی و بازده های کار مشخص شده است. در حقیقت کارکنانی که درگیری شغلی بالایی دارند، تنش کمتری را تجربه می کنند و از شغل خود رضایت بیشتری دارند. درگیری شغلی بطور عمده با رضایت از کار، توان، فداکاری و دلبستگی تعریف می شود. توان، گویای سطح بالای انرژی، انعطاف پذیری روانی درحین انجام کار، میل به صرف تلاش در کار خود و مقاوت در رویارویی با مشکلات می باشد (Blanch and Ajuja, 2010: 238).
می توان گفت کارکنانی که درگیریی قوی با شغل خویش دارند، تصویر بهتری از خویش خواهند داشت. درگیری شغلی در میان کارکنان پاره وقت بسیار کم و در میان کارکنان تمام وقت، زیادتر دیده می شود. بدان معنا که اگر کارکنان با ذوق و اشتیاق درخصوص موضوعات مرتبط با شغل خویش مشارکت نمایند، نشان دهنده ی این است که ایشان با کار خویش درگیری برقرار کرده اند همچنین آنها شغل را به عنوان یکی از جنبه های با ارزش زندگی خویش می دانند و بیان می دارند که عملکرد مهمترین ویژگی برای کسب ارزش شخصی است. در واقع درگیری شغلی تاثیر مهمی بر کارآیی و اثربخشی کارکنان داشته و شغل نقشی حیاتی در افزایش درگیری شغلی افراد ایفا خواهد کرد اگر و فقط اگر کارکنان شغل خویش را بخش مهمی از زندگی به حساب آورند (Iqbal Khan et al.., 2011:257).
1 Lodahl
2 Kejner
3 Li
4 Long
5 Paullay
6 Alliger
7 Stone-Romero
1 Hackman
2 Lawler
[پنجشنبه 1400-03-06] [ 10:22:00 ق.ظ ]
|